-
وقایع اتفاقیه
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 16:25
گل همه رنگش خوبه، بچه زرنگش خوبه، زندگی قشنگش خوبه… ما که تا حالا این همه زندگی کردیم هیچ زندگی قشنگی ندیدیم مگر این که پر تحرک بوده و همراه با اتفاقات تلخ و شیرین. اگه این طوری نبود که به ما نمیگفتن پیر، میگفتن؟! راستش این چند وقته با خودم میگفتم که چرا این زندگی تکراری شده، و سوال های این طوری. ولی این چتد وقته...
-
دست در گرو زلف چلیپای تو داریم
شنبه 20 تیرماه سال 1383 11:50
این چند روز هر شب یه جا مهمون بودیم. یا تولد یا عروسی یا نامزدی یا پاتختی! (همون قضیه ی این کمره یا فنره؟) من عروسی رو فقط به خاطر شامش میرم. وگرنه حوصله ندارم! یعنی سر عروسی حوصله ی آدم سر میره دیگه! ولی دیشب بد نبود. توی یه باغ بود. چی؟ باغ که نه! ببین یه چیزی تو مایه های ... اصلا ول کن. خلاصه کل عروسی رو با سه چهار...
-
مدینه و مشهد
جمعه 12 تیرماه سال 1383 22:38
پارسال همین موقع ها بود که مشهد بودیم. منظورم ایام فاطمیه است. در محضر مقدس امام رضا(ع). خوب، اون موقع هم شب جمعه بود فکر می کنم. شنیده بودیم که در یکی از صحن های حرم برنامه ای هست. طبق معمول دعای کمیل. راستش هنوز هم که هنوزه اون روضه ی جان سوز فاطمه زهرا در گوشم می پیچه: یکی تعریف می کرد که رفته بودم مدینه... با یه...
-
دلا امشب ذکر یا علی گوی!
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 13:27
در خواب، دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن بیایید امشب برویم نزد پیر میخانه ، مرشد پیران، تا که باشد از او جام برگیریم زیرا که: مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم آه کز خرقه پشمین به گرو نستانند از مطرب هم می خواهم با نوای داوودی خود با اشعار مولانا به میخانه ی ما گرمی دهد تا جام را بنوشیم،...
-
روزگاری است که سودای بتان دین من است
جمعه 5 تیرماه سال 1383 17:10
امروز کارنامه ی ما را به دست راستمان دادند. الحمدالله راضی هستیم! دفترچه کارنامه را باز کردم، آمد: "السلام علیک یا علی بن موسی الرضا" بارها از خود پرسیده ام که "موسیقی چیست؟" ، "چه تاثیری بر روی ما می گذارد؟" ، "آیا موسیقی می تواند روح یک انسان مشتاق را به سوی معبود پرواز دهد؟" یا اصلا غنا؟ به نظر من کسی که مدام به...
-
چیستان یا لطیفه؟! مسئله این است!!!
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 15:01
سوالی را که در زیر می بینید رو من از یکی از دوستان(تورج) شنیدم و واقعا در یک مصاحبه استخدامی پرسیده شده است (البته نه در ایران...!) با دقت بخونیدش و سعی کنید بهش جواب بدید شما در یک شب بسیار سرد و طوفانی در حال رانندگی در ماشین خود هستید.هوا بسیار بد است، شما از کنار یک ایستگاه اتوبوس عبور می کنید و می بینید که سه نفر...
-
نمی دونم چی بذارم!
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 14:43
چند روز پیش بود که یه مهمون عرب داشتیم! آخه پارسال که بابام نجف رفته بود با اون فرد آشنا شدند، چند وقت پیش هم بطور اتفاقی در مسجد جمکران دیدنش! خلاصه یارو اومد خونه برای ناهار، ما هم گفتیم از فرصت استفاده کنیم و یه گپ عربی بزنیم!! اومدیم جلو یارو گفت: "السلام علیک یا سیدی یا مولای یا ..." من هم خندم گرفته بود گفتم:...
-
الله مولانا علی!
شنبه 30 خردادماه سال 1383 16:42
سال هزار و سیصد و دوازده شمسی. علی کنار آجرهایی که آماده بودند تا به درون کوره بروند نشسته بود. داشت به مهتاب فکر می کرد. یک چوب برداشت و روی یکی از آجرها نوشت :"علی" می خواست روی آجر کناری بنویسد "مهتاب" که سایه مشهدی رحمان رو دید که بالای سرش ایستاده بود. خجالت می کشید. با خودش گفت "م" اول "مهتاب" و "ع" اول "علی"....
-
پیرانه سرم عشق جوانی ز سر افتاد!
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 13:49
<< سال هزار و سیصد و دوازده شمسی. یک خیابان که با سه خیز می شد از یک طرف به طرف دیگرش جست. خانی آباد ، اما نه مثل بقیه خیابان ها. چون "هفت کور" به ان جا آمده بودند. هفت نابینایی که مردم هفت کور صدایشان می زدند ... >> کتاب " من ٍ او " این گونه اغاز می شود. ماجرا، ماجرای پسری است سیزده ساله که عاشق دختر...
-
آب نبات
شنبه 23 خردادماه سال 1383 13:55
خوب، بالاخره امتحان های ما هم تمام شد. خدمتتون عرض کنیم که ما شیش تا خاله داریم، شیش تا پسرخاله، شیش تا هم دخترخاله (شما از بعد معنویش نیگا کن: همون خواهر دینی! ) چند روز دیگه یکی از خاله هامون به اتفاق یک دخترخاله و یک پسرخاله از دیار کفار (یا همان آمریکای جنایتکار!) به ایران تشریف می آورند. راستش اون پسرخاله هه ده...
-
جمال بلاگ اسکای رو عشقه!!!
دوشنبه 18 خردادماه سال 1383 13:19
1- تو پرشین بلاگ یه وبلاگی داشتیم، اونو دوسش میداشتیم... نشستیم یه قالب براش طراحی کردیم، اونو هم دوسش میداشتیم رفتیم قالب رو رو وبلاگ اعمال کنیم از بس زدیم ثبت قالب و بازسازی وبلاگ که زیر موسمون علف سبز شد آخرش هم حذف وبلاگ رو زدیم و همه چی تموم شد دیگه اون وبلاگ رو دوسش نداشتیم... 2- امروز یک نفر به خاندان ما اضافه...
-
صوفی
جمعه 15 خردادماه سال 1383 21:47
نه خیر! هنوز امتحاناتمون تموم نشده. هفته بعد. والا زیاد وقت ندارم چیزی بگم. ایشالا سر فرصت. این شعر رو هم قبلا نوشته بودم. فقط بگین یا علی و بیاین به حالت سماع: هین دف بزن هین کف بزن ، هین دف بزن هین کف بزن زین حال نورانی است این ، زین سیر ربانی است این هین دف بزن هین کف بزن کاقبال خواهی یافتن مردانه باش و غم مخور ای...
-
ساقی
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 15:17
بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فزاید ، کمال آورد به من ده که بس بیدل افتاده ام وزین هردو بی حاصل افتاده ام بیا ساقی آن می که عکسش زجام به کیخشرو و جم فرستد پیام بده ساقی آن می کزو جام جم زند لاف بینایی اندر عدم به من ده که گردم به تایید جام چو جم آگه از سر عالم تمام بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت می جوییدش زیر خاک...
-
ای ایران ای مرز پر گهر...
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 16:15
میخوام یه سوال ازتون بپرسم، حتما تا حالا شعر « ای ایران» رو در جاهای مختلف دیدید و شنیدید و در تلویزیون هم اجراهای مختلفی رو ازش دیدید. میخوام بدونم که وقتی این شعر رو اجرا میکنن و مثلا شما اون رو از تلویزیون میشنوید، چه حسی به شما دست میده؟ من که احساس غرور میکنم، وقتی این شعر رو میشنوم و به یاد کارهای بزرگی که اجداد...
-
پیری و هزار درد!
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 18:28
نظامی گنجهای گفته: « خمیده پشت از آن گشتند پیران جهان دیده که اندر خاک میجویند ایام جوانی را » . . . مولانا پیر صبا هم میگه: « خوش نیاید ما را خمیده پشتی در پیری که جستیم جوانی و نایافتیم » یا حق پیر صبا
-
الا ای پیر طریق ...
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1383 21:35
شراب و عیش پنهان چیست کار بی بنیاد زدیم بر سر رندان و هر چه بادا باد خدایا! ... چرا اینقدر زمان ها زود می گذره؟ دیروز یه عکس سیاه سفید قدیمی رو داشتم نگاه می کردم. ردیف اول مادربزرگم بود که حدودا هیجده سال داشت، کنارشون مادر مادربزرگم، و کنار ایشون هم مادربزرگ مادربزرگم! ردیف دوم هم برادرها و خواهر های مادربزرگم بود....
-
خاطره ای باور نکردنی
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1383 17:54
دو سال پیش بود که مرحوم پدربزرگم برایم خاطره ای تعریف می کرد: < چندین سال پیش، آن موقعی که من در قم از طرف آموزش و پرورش به عنوان رئیس فرهنگ این شهر انتخاب شده بودم هر هفته به دیدن آیت الله بروجردی می رفتم و با ایشان گفتگو می کردم. یکی از روز ها بود که خاله (...) ات که آن موقع دو یا سه سال بیشتر نداشت مریضی بسیار...
-
فتبارک الله احسن الخالقین
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1383 16:55
تا حالا شده که در راهتون صدای جویی که کنارتون هستش رو بشنوین؟ تا حالا شده که این گنجشک هایی رو که رو این کابل های برق هستند موقع آواز خوندنشون ببینین؟ اصلا تا حالا شده که صبح با صدای پرنده ها بیدار بشین؟ تا حالا شده که موقع راه رفتن یه بادی بوزه و این درختای کنار خیابون رو ببینین چی جوری تکون می خورند؟ انگار که دارن...
-
فیلم مصائب مسیح
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 20:39
دیشب مهمون داشتیم. بحث رفتش رو فیلم مصائب مسیح. بیشتر افراد ازش تعریف می کردند. تا رسید به یه نفر که نظرش کاملا مخالف بود! همون طور که می دونید این فیلم اختلاف زیادی رو بین یهودی ها و مسیحی ها انداخته. متاسفانه بعضی از دوستان پشت قضیه رو نمی دونند و الکی ازش حمایت می کنند! فیلم از نظر هنری فوق العاده است. صدا،...
-
پیروزی آسان است
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1383 18:48
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن بالاخره معلوم شد که شایعات درست بود و معلوم شد که اون همه کش و قوس توی BlogSky به خاطر چی بوده... Banner !!! البته حق هم دارند بندگان خدا، انصافا هر چی هست از پرشین بلاگ که بهتره!!! یه کتابی رو تقریبا قبل از عید شروع کردم به خوندن و (بالاخره تموم شد)...
-
طرح عملیاتی احداث پارکهای خواهران
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 18:52
ملت شریف و نجیب تهرانی! از آنجا که عده ای از خواهران گرامی معلوم الحال در ملاء های عام از قبیل پارک طالقانی در کنار خانواده به امر شنیع ورزش کردن و دویدن می پردازند،بدین وسیله مراحل عملیات ضربتی احداث پارکهای ویژه خواهران همیشه در پارک،به اطلاع شما ملت غیور و غیرتی می رسد: فاز اول ------- طرح ملی و استراتژیک ایجاد...
-
رو به قبله
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 14:46
آقا ما الان رو به قبله ایم! انگار این مریضی ما از اون آنفولانزاهای عراقی بوده. تا الان که پیش چهار پنج تا دکتر رفتیم. هر کدومشون هم یه چیزی میگن. فردا هم میرم پیش دکتر عفونی. به احتمال زیاد بیماری عفونیه! تب دارم، تمام بدنم هم درد میکنه. گلودرد هم بد دردیه! فعلا اینجا رو می سپاریم به پیر صبا! ما هم میریم دنبال کار...
-
اولیای خدا چه کسانی هستند؟
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 13:05
طبق معمول داخل یکی از غرفه های حرم مشغول خواندن دعا بودم.ناگهان مردی جلوی در غرفه پرسید ببخشید مرقد آقای ابوترابی کجاست یکی از حاضرین گفت همین جاست. مرد وارد غرفه شد وفاتحه ای خواند همین طور که سرش رو بالا اورد چشمش به یک عکس افتاد ..خیره باقی ماند با یک ولع خواستی نگاه میکرد ...ازدیدن عکس سیر نمیشد بالاخره طاقت...
-
در محضر لاهوتیان
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1383 18:50
1- ای بابا! حالا کو تا عید تموم بشه ... چشم بهم گذاشتیم دیدیم 15 فروردینه! به نظر من که قبول نیست! اصلا من دیگه با شما بازی نمی کنم ... 2- به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند من از خوشباوری آنجا محبت جستجو کردم 3- تو عید یه کتاب با نام راه نیرنگ رو می خوندم. یه نفر که قبلا عضو موساد بوده بیرون اومده و از جنایات و...
-
هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 23:22
1- نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد به نظر من که امسال خیلی سال خوبیه، امیدوارم که اتفاق های جالب و هیجان انگیز و البته خوشایندی برامون اتفاق بیفته. نظر شما چیه؟ مشتاقم که بشنوم... ولی حیف که ایام تعطیلی نوروز هم دارن تموم میشن ، و دوباره باید برم مدرسه، اونم چی مدرسه ای که توش نظام آموزش...
-
درد دل
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 16:23
دخترک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن. مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید. سپس دخترک فریاد زد: خدایا با من حرف بزن. رعد در آسمان پیچید، ولی دخترک گوش نداد. دخترک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت: خدایا بگزار ببینمت. ستاره ای درخشید ولی دخترک توجه نکرد. دخترک فریاد زد: خدایا به من معجزه ای نشان بده. و یک زندگی متولد شد، اما...
-
مناجات
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1383 16:13
در این سال جدید از خدا می خواهیم: الهی به سوز دل عاشقان به راز و نیاز شب عارفان به میخوارگان زخود بی خبر که سرمست عشق تواند سربه سر الهی به عشاق شب زنده دار به لبهای خشکیده روزگار به شب زنده داران اندر سحر به لب تشنگان خونین جگر به آه دل مادر داغدار که در مرگ فرزند شد بی قرار به آن قد خمیده پدر کز جفا شده در فراق پسر...
-
اقرار به گناه
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 15:25
خداوندا گنه کارم گنه کار سیه روی و تبه کارم تبه کار به جز درگاه تو راهی ندارم خطا کارم خطا کارم خطا کار چه عصیان ها نمودم بار الها جفا کارم جفا کارم جفا کار متاع عمر را بر باد دادم زیان بارم زیان بارم زیان بار ستم بر نفس خود کردم خدایا ستم کارم ستم کارم ستم کار هوزم نفس بر من استوار است چه بیمارم چه بیمارم چه بیمار چه...
-
قوت قلب
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 19:36
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند. هر روز...
-
گفتگو
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 18:12
دوباره دعوایشان شده بود. مرد اصلا حرف نمی زد. زن می گفت: " آخه نمی گی من چطور باید خرج خونه رو دربیارم؟ ببین دستام رو! ببین عروست شده نظافت چی خونه همسایه ها". مرد جواب نداد. زن چادرش را کشید جلوتر. دوباره زیر چشمی به اطراف نگاه کرد. کسی نبود. جدی تر شد. گفت: " این هم از شازده بزرگت که می گفتی درسخونه. دوتا تجدید...