وافریادا ز عشق وافریادا

در کتابی در وصف احوالات و کرامات شیخ جعفر مجتهدی خوندم که آشیخ جعفر میگقتن: " سالها گریه کردیم تا خودمان را از ما گرفتند. چهل سال سرمان را بر روی دست گرفتیم تا بفرمایند کجا تقدیم کنیم. "

منظورم اینه که ما که خیلی باشد 17 سال از عمرمون میگذره تازه سرمون هم همیشه سر جایش بوده، دیگه چه انتظاری داریم؟ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

ولی ماجرا به همین جا ختم نمیشود، آشیخ جعفر بعدا میگه: " اکنون که چشمانم را میبندم به همت مولایم تمام جهان را مشاهده میکنم. " و هر کار کردنی را مزدی است، نه لزوما مساوی با آن بلکه هزاران بار با ارزش تر از آن ....

 

 

 

امروز و فردا روز برگزاری کنکور دانشگاه آزاد هست. نوبت کنکور من هم امروز بود، اون هم کنکور آزمایشی !

درسته که تازه اول راهیم ولی مگه یک سال چقدره؟ ده سال که نیست! این کنکور که آزمایشی بود، وضعمون این بود، تا ببینیم جدیش چطوری میشه!

راستی از فایده های کنکور نگفتم... این کنکور امروز به یک درد خورد، این که فهمیدم به این نظام آموزشی که الان در حال تحصیل علم(!) در اون هستم(بابا بی خیال!) میگن سالی واحدی ، نه ترمی واحدی! فقط تقریبا یکی – دو ساعتی دیر فهمیدم.

 

کنکوری بودن حس متفواتی داره، مثلا مواقعی که داری وقتت رو تلف میکنی به چشم خودت آتش گرفتن و دود شدن وقت رو میبینی(الآنم که میبینید سرفه میکنم به خاطر همون دودست ). یا هر روز که از خواب بیدار میشیم، میبینیم که کنکور یک قدم  پا رو به جلو گذاشته، خودمونیم ها ، چی کرده این کنکور!!

 

راستی یک تحولی که قرارست در عالم نظریه پردازی رخ بدهد، نظریه ای هست که من سعی دارم روش کار کنم و اون رو منتشر کنم، به نام «نظریه نظریه پردازی». البته به خاطر مشکلات ذکر شده(ر.ک پاراگراف بالایی!) احتمالا تا یکسال دیگر منتشر نخواهد شد. اگر این نظریه در جایی به غیر از این وبلاگ منتشر شد ، بدونید که به شدت تقلبیست، و من پیشاپیش اون رو تکذیب میکنم. منتظر باشید!

 

 

 

از هر چه بگذریم، سخن دوست خوش تر است. هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. یک کوچه بن بست... کوچه ای با دیواری بلند، که رد شدن از اون ...

با فایروال دلش تدبیر چیست؟                        باز هم با ریدیالی دلخوشم

پیر صبا