ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

لازم دیدم در مورد نظرات دوستان و مطالب نوشته شده در وبلاگ توضیحی بدم.

- اول آنکه: "کم گوی و گزیده گوی چون در" این چیزی است که از بزرگان ادب به ما رسیده است.

- دوم آنکه: نمی دانم چرا مطلب "پیام تبریک" باید با انتقادات شدید مخاطبان مواجه شود. من این مطلب را صرفا به خاطر حس میهن دوستی خود نوشتم.

- سوم آنکه: انتقادات شدیدی توسط مخاطبان به من رسیده است. من از انتقادات شما دوستان متشکرم و امیدوارم که روند انتقادات منطقی تداوم یابد.

- چهارم آنکه بنده حتما به Comment ها ی دوستان جواب خواهم داد.

- پنجم آنکه:

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت              فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث حول قیامت که گفت واعظ شهر                    که سیاستیست که از روزگار ز هجران گفت

فقان که آن مه نامهربان مهرگسل                          تبرک صحبت یاران خود چه آسان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب                    که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

نشان یار سفر کرده از که پرسم باز                        که هر چه گفت بر ید صبا پریشان گفت

غم کهن بمی سالخورده دفع کنید                          که تخم خوشدلی اینست پیر دهقان گفت

گره بباد مزن گرچه بر مراد رود                               که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو                        تو را که گفت که این زال ترک دبستان گفت

مزن ز چون و چرا دم که بنده ی مقبل                      قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

                                      که گفت حافظ از اندیشه ی تو آمد باز

                                      من این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت

بنیامین

نظرات 8 + ارسال نظر
پیر صبا چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ

تمام سیاست های وبلاگی و بین وبلاگی و ... را زیر علامت سوال بردی جانم!!!!

«زارپ» اومدی رو مطلب من مطلب دادی!!!!

مگه دستم بهت نرسه!!!

من واقعا از شما عذر می خواهم.
البته این طرز صحبت کردن متناسب شان یک پیر نیست(این را به پیر خمین هم گفته بودم).
باز هم ممنونم.

حامد پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:31 ب.ظ http://mirror.blogsky.ocm

میبینم اهل این هستی شعر بگذاری تنگ مطلبت.

به به حامد لپو.
چطوری! حالا حالا ها کار داری تا با روحیات من آشنا بشی. اگه شعر یا عکسی درخاست داری بگو برات بفرستم. وبلاگتون ۱۰۰ سال یه بار مطلب می ده. اگه دفعه ی دیگه بیام تو وبلاگتون و ببینم که مطلب جدید ندارین دیگه سر نمیزنم.
میتونی اینو یه تهدید جدی قلمداد کنی.

پیرخمین پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:40 ب.ظ

- فکر می کنم درست معنی این ضرب المثل از نفهمیدی!

- خز میدونی یعنی چی؟ ٬ بابا هرجایی عرفی داره!!!!

- ای آقای افقانیی (هرات) که خیلی پیری!من از الان میگی که٬ امنیت ملی در خطره !! و اگه این دوستمون که گرگا اشتباهن نخوردنش و داداشش رو گم کرده٬ غنی سازی ( مجاز از مطلب رو مطلب) رو تعطیل نکنه و تو هم شفاف سازی نکنی ٬من به این نتیجه می رسیم که امنیت جهانی خطردار شده و من موخالفم ! در هر صورت من از همینجا اعلام می کنم که اگر تا هفته بعد شفاف رو نسازی من با پلیتیک های جدید می آم!

- خوبه حداقل تنگ زدن رو فرا گرفتی!

تمام فرمایشات شما متین.
قبلا هم در جواب یک کامنت شما گفته بودم که این گونه صحبت کردن و سخن راندن متناسب شان یک پیر نیست ولی گویا پیری روی حافظه ی شما تاثیر گذاشته است. امنیت رو آدم های دیگه ای به خطر می اندازن. شما پلیتیک بزنُ من هم در جواب پلیتیک شما پلیتیک جدیدی رو اتخاذ می کنم. پس لطفا از این پس اول خوب فکر کنید و بعد کامنت بگذارید.
اینجانب در برخی کارها تخصص دارم و شما هنوز از مهارت های من آگاهی کافی ندارید. پس با عجله تصمیم نگیرید.
در ضمن کلمه افغانیی در ادبیات فارسی یافت نمی شود.
برای شما که ادعای اهل شعر و سخن و ادب بودنتان می شود خیلی بد است
با تشکر
بنیامین

پیرهرات پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:11 ب.ظ

یا علام الغیوب. به لطف خداوند منان مشکل ایجاد شده شنبه حل خواهد شد. انشاءالله.

فعلا کسی جواب دیگری را ندهد تا من وارد شوم.

با تمام ارادتی که نسبت به شما دارم لازم دیدم که جواب پیر خمین را بدهم. هرچه امر بفرمایید به روی چشم.

پیر خمین پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:06 ب.ظ

بابا تو چه قدر جدی می گیری ٬ اینا همش افکت نطق های پیش از دستور نبوی آنلاین بود٬ فقط برای فراحت ( تا بر شما نیز بسی نشاط رود!) فکر نمی کردم تا حالا نشنیده باشی!
جدی نگیر!

- مگه پیرا دل ندارن؟

پیر صبا پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:46 ب.ظ

یا علام الغیوب.

دیگه خود پیر هرات رسما تصمیم به اقدام گرفت.

علی الحساب:
«الیوم غنی سازی( مجاز از مطلب رو مطلب) در حکم محاربه با پیر بزرگ پیر هرات میباشد»

تا بعد

صفدر(۲۶۱۱۶) یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:20 ب.ظ

خیلی جالبه. مردم وبلاگ می زنن .اسمشونو به هیچکی نمی گن. بد می بینن بازدید کننده ندارهُ خودشون برای خودشون comment میزارن...
بعدا می آم.

دق ودق و دق شبردق یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:21 ب.ظ


مکتب شبری




شنبه 17 اردیبهشت 1384


این وبلاگ تا ۲۳ خرداد تغییر


نمی کند!



+ نوشته شده توسط Sheberdagh در ساعت 1:39pm



........................................................................................


پنج شنبه 15 اردیبهشت 1384


تاریخ، فلسفه، مکتب و افسانه شبردق:

من پروفسور عطوفی PHD خود را در رشته ژنتیک از دانشگاه آکسفورد گرفته ام. من توانستم فوق لیسانس روانشناسی هم بگیرم ولی در کل به تاریخ خیلی علاقه دارم این متن حاصل دو سال تحقیق من در این باره است امیدوارم آنچه را فهمیده ام برای شما هم جالب باشد...

من طبق مطالعاتی که داشتم فهمیدم آریایی ترین یا بهتر بگویم ایرانی ترین ایرانیها الآن در منطقه ای نزدیک مریوان و کلاً اطراف آن زندگی می کنند و این فقط به علت کوههای حاشیه آن است که این منطقه را محاصره کرده، مهمترین کار این حصارهنگام حمله مغول بود که سپاه عظیم چنگیز نتوانست به پیشروی خود ادامه دهد. بعد از این مغولها در ایران با ازدواج با ایرانی ها و تولید نسل خود باعث شدند تا ژن ناب ایرانی دچار ناخالصی شود. مهبانکو (Mohbanko) یکی از سربازان سپاه مغول که به جهانگردی علاقه زیادی داشته و حتی قبل از این جنگ به چین کنونی و مناطقی چون کاراایرتیش، اورونگو و از آنجا به بوبدی، ایلی و خان تنگری و در ادامه سفرش به آمنه ما چین، هوانگ مر رفته بود دوباره علاقه او نسبت به رشته کوههای زاگرس تحریک شد. او با یکسری از دوستانش این طرح را در میان گذاشت و توانست آنها را با خود همراه کند.

او به همراه دوستانش سفر را از کوه هفتاد حلقه شروع کرد و از آنجا به کوه سفید و سپس به کوه شاهنشین رفت که در فاصله بین این دو کوه از 17 نفرافراد او، 9 نفر توانستند زنده بمانند. ادامه سفر با رفتن به کوه مهاب ادامه پیدا کرد بعد از آن به کوه قشلاق رفتند که میان راه 3 نفر از همراهان با ترک اعضا گروه تصمیم گرفتند در کنار رود گاماسیاب بمانند.

گروه 6 نفره بدین گونه به مسیر خود ادامه داد که از کوه قشلاق به کوه دالاخانی سپس به رودخانه گاوه و در آخر به کوه عاشقان رفتند. گروه در منطقه ای بین کوه عاشقان و کوه چهل چشمه در شمال کوه عاشقان دهکده ای را یافتند ولی در نزدیکی دهکده برادر مهبانکو، ایلتمنرگ (Iltemnorg) به علت بیماری نا شناخته ای از دنیا رفت. گروه 5 نفره وارد دهکده شدند و ....

این قسمت مربوط به افسانه شبردق است ولی متاسفانه اطلاعات کافی در اختیار نبود این قسمت بدین گونه که در زیر شرح داده ام به نظر چند دانشمند تاریخ بود که من با آنها صحبتی داشتم تقریباً گفته های آنها نزدیک به هم بود...

481 سال قبل از میلاد مسیح در منطقه ای در شمال هیمالایا واقع بین کوههای کونلون و صحرای تسایدام روستایی بزرگ وجود داشت مردم آنجا مانند همه مردم آن زمان افسانه هایی را باور داشتند، که مهمترین آنها شبردق (Sheberdagh) بود. افسانه ای ترسناک و جنون آفرین، افسانه ای که مردم آنجا به زبان نمی آوردند ولی همه آن را باور داشتند، افسانه ای که هر چند از آن سخنی به میان نمی آمد ولی عده از جوانان مغرور و قوی را تحریک به یافتن آن می کرد. متأسفانه هیچکدام از آن جوانان شجاع برنگشتند و از دیده های خود هیچ نگفتند.

روزی پیشگوی روستا از روی موقعیت ستاره ها عذاب خدایانی را که افسانه شبردق را ایجاد کرده بودند پیش بینی کرد. کتابی دست نوشته موجود است که متأسفانه همه آن جز یک قسمت سوخته است، آن قسمت توسط یکی از باستان شناسان ترجمه شده است.

موقعیت ستاره ها بدین گونه در ترجمه کتاب که البته بعضی از قسمتهای آن از داده های قبلی باستانشناس است شرح داده شده است، "ب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد