فریب دنیا

هو النور
 امروز بعد از اردو با چه ها رفتیم نمایشگاه الکامپ.انواع و اقسام تکنولوزی های روز٬ لوازم الکترونیکی با قابلیت های بالا و... رو به نمایش گذاشته بودند. . دیدم خیلی ها  فکر و ذکرشون شده این جور چیز ها. نمی گم پرداختن به این گونه چیزها بد است ولی دلبستن به آن ها درست نیست.
 یکم هم که به زندگی های خودم و اطرافیانم نگاه کردم٬ دیدم دنیا تا حدی هممون رو  فرفیته و همه تا حدی با این موضوع درگیرند حالا یکی با تکنولوزی٬ یکی با... . الحق دنیا خیلی تو کارش وارده. گاهی وقت ها دنیا  بعضی چیزها رو تو چشم های انسان چنان زینت می ده و بزرگ می کنه که به واقعیت تمام حقیقت هایی که اونها رو قبول داشته شک می کنه٬ میگه؛ اگه اونها حقیقته پس این چیزهایی که جلو چشمم هست چیه؟

واقعا امام علی ع در خطبه ۱۱۱ چه حکیمانه می گویند :

شما را از دنیا برحذر مى‏دارم که در کام شیرین است و در چشم سبز و خرّم و ، پیچیده در خواهشهاى نفسانى . مردمان را با نعمت زوال یابنده خود به دوستى فرا مى‏خواند و متاع اندکش را در چشم آنان زیبا جلوه مى‏دهد . در جامه آرزوها خود را بنمایاند و بفریب ، خویشتن را بیاراید . شادمانى و نعمتش بر دوام نماند و از درد و اندوهش امان نتوان یافت . بسیار فریبنده ، بسیار آزاردهنده ، رنگ به رنگ‏شونده و زوال‏یابنده ، پایان یافتنى و هلاک شونده ، شکمباره و مردم‏کش .

نه برای شادی هایش دوامی است و نه از مصیبتش کس را امنی. سخت فریبنده است ...
هر چه در اوست فریبى بیش نیست . ساکنانش ، سرانجام ، جام فنا را سر خواهند کشید . در هیچ توشه او خیرى نیست ، جز در توشه پرهیزگارى .

پیر خمین
  

آن پیر ، ز میخانه ی ما آمده بود

قبلا گفته بودم که نگاه کردن بیش از سه ثانیه حریم شکنی است. حالا یه چیز دیگه هم به این اضافه کنید. صحبت کردن زیادی! من وقتی می بینم بعضی ها در زندگی شون از این که یک دقیقه با خودشون خلوت کنند بیزارند تعجب می کنم. یعنی واقعا طرف از تنهایی خودش داره فرار می کنه! آخه این چه قدر بده واقعا. طرف از خودش می ترسه. اوشو می گوید فقط ده دقیقه سکوت. چشمانت را ببند و سپس به درون خودت برگرد. باید ذهنت را از هر چیزی خالی کنی و الی آخر!

 

این چند بیت نیز برگ سبزی است پلاسیده و پوسیده، تحفه ی این درویش در به در به محضر علما ، فضلا و دانشمندانی که این وبلاگ را مطالعه می کنند- دامت براکاتهم اجمعین!( ارواح عمه ام البته). فقط مصراع اولش از حافظ است:

 

دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود                       آن پیر، ز میخانه ی ما آمده بود

در دستش می و در دست دگر جام                             وان دست زنان سوی مغان آمده بود

در رقص و سماعش همه گل ها دربند                         از وصال رخ آن پیر طریق آمده بود

 

پیر هرات

کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید

 

1. ای روزه گرفته تو از مایده بالا                   روزه بگشا خوش خوش کان غره  عید آمد                    عید همگی مبارک. پیروزمندی پیروزمندان در امتحان حضرت حق تبریک!

2. دو نکته در مورد پست قبل. یکی اینکه آقا ما هرچه گفتیم  شوخی بود. بعضی ها جدی گرفتن. شما بنا رو بر این بذارید که ما می خواستیم یه سری چرت و پرت بگیم دنبال بهونه می گشتیم! در جواب آقا منصور هم باید بگم : کسی که در استراحت مطلق بسر می بره و خواب به اندازه کافی کرده و از مطالعه خسته شده و تلویزیونهم که « بیل دیگ بیل چغندر » در پی داره و دلش هم گرفته و نمی تونه حرفشو به حاضران بزنه چه غلطی باید بکنه؟ بابا حق بدید که فقط نشینیم درس بخونیم. ماهم دل داریم به خدا!!! مطمئن باشید که وقتی من میام و می نویسم یعنی تقریبا هیچ کار دیگه ای ندارم مگه اونکه خیلی حرف مهمی باشه.

3. این مریضیه داره خسته ام می کنه. نه اینکه بخام ناشکری کنم ها نه! ازرفتار اطرافیان و نظرات دکترا و اینا خسته شدم. یه دکتری میگه کانال نخاء تنگه اون یکی میگه هیچی نیست اون یکی کیگه نمی شه چیزی گفت باید یه عکس دیگه بندازید. از طرفی خونه هم یه کم دلواپسن و این دلواپسی باعث شده از خیلی کارا عقب بیفتم. می خام امشب برم بگم آقا حال من خوب خوبه. به من و کمرم دیگه کاری نداشته باشید. هر وقت داشتم می مردم بوق می زنم! (البته می دونم جراتش رو ندارم. بابامو بگو که اینهمه خرج دوا و دکتر کرده اگه بگم….) خلاصه اینکه یا فقط برام دعا کنید یا کمکم کنید و برام دعا کنین!

4. آقا باز هم هرکسی پست قبلی من بهش برخورده یا به خودش گرفته ببخشید. من خودم سیستم نوشتن پیرهراتو ترجیح میدم چاکرش هم هستم!

5. یه  روز که مدرسه نمی رم خیلی حوصله ام سر می ره. دلم برای همه تنگ شده. کاشکی می شد می رفتیم مدرسه و هدف اصلی مون بجای درس خوندن دور هم بودن بود و هدف دوممون درس ( شوخی بود. چون به نظر من اگه درس نباشه شاید از دیدن همدیگه خسته هم بشیم!)

6. عید نمی دهد فرح بی نظر هلال تو                                                       کوس و دهل نمی چخد بی شرف دوال تو

    من به تو مایل و تویی هر نفسی ملول تر                                               وه که خجل نمی شود میل من از ملال تو….

 

*اشعار از مولانا

پیرمغان