سلام
مثل اینکه بعضی ها از بودن من ناراحتن.ملالی هم نیست(البته جز دوری او) .
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما دل بیگانه و دیوانه خویش
البته بگم ها: هیچ کینه ای از کسی به دل ندارم.
توی این چند وقت خیلی استفاده کردم.تا حدی به چیزایی که میخواستم رسیدم.
در انتظار دلشدگان.
با یا علی شروع کردم و حالا هم با یا علی تمومش میکنم.
خدا حافظ
یا علی
فرهاد
اثری از گمشده ای در هیچ دلی نیست که نیست!
- همه از این ماه گفتند و میگویند و خواهند گفت... از ماه رمضان... ما هم که دیر بهش رسیدیم! ولی بالاخره رسیدیم... اگه این ماه هم نبود پس ما بنده های خدا چیکار میخواستیم بکنیم؟!
- خیلی جالبه ! این که هر کسی رو که میبینی دلش یه جایی گیره! داره برای یه چیزی زندگی میکنه! یه چیزیه که میخوادش! یه کسیه که دوستش داره...میخواد که باشه... یه طوری که میگه: چو او نباشد تن من مباد! که البته اصلا عجیب نیست...که اگه این جوری نباشه تعجب آوره...فرض کنید یه آدم بی خیال رو...که هیچ چیز براش اهمیت نداره! همینه که دنیا داره میچرخه دیگه!
.... به همین خاطره که میخوام همیشه باشی...
- در یکی از پستهای قبلی گفتم از شعر و شاعری! ولی این دفعه میخوام یه چیز دیگه بگم... این که واقعا بعضی از کارها رو این شعرا چقدر آسون میکنن... مخصوصا که شاعر خودش اهل حال(همون دل خودمون) باشه! حسی رو که اگه سالها بشینی و بخواهی به کسی بفهمونی رو برات توی یک بیت، فقط یک بیت... میزنه. وقتی که یه حرفی توی گلوت گیر کرده میخوای بزنی زیر گریه... فرقی نمیکنه شاید هم انقدر خوش حال باشی که در پوست خودت نگنجی... اونجاست که برات حرف میزنه...!
- بعضی چیزها بود و نبودشون برای آدم فرقی ندارن…بعضی چیزها اگه نباشن اصلا نمیشه!
بعضی چیزها رو وقتی آدم میشنوه سرش رو میگیره پایین…از خجالت(نمیگم مثل چی که خجالت نکشیم)…اما در عوضش یه چیزهایی رو وقتی میشنوی سرت رو میگیری بالا … قامت راست میکنی! …
درست یادم نیست ، ولی شنیدم که پیامبر فرمودند:
«اگر دانش به ستاره ثریا باشد، مردانی از فارس آن را به زیر خواهند کشید»
پیر صبا