یا مقلب القلوب و البصار

- 40 روز را بهت زده گذراندیم و اینک در آستانه اربعین حسینی هستیم. محرم امسال (مخصوصا عاشورا و تاسوعا) برای من بسیار پر برکت بود .  و به عینه حکمت شعر "ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی      هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی"  را دیدم.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند                 واندران ظلمت شب آب حیاتم دادند

دوستان ، آیا خود را در راه کربلایی که تشنۀ خون شماست یافتید؟  اگر نه از همین آغاز سال نو قدم در این راه نهید، الرحیل ... الرحیل...! *

یا  مقلب القلوب و البـصـــــار

             یا مدبــر اللیــل و النـــهــــــار

                          یا محــــــول الحول و الحــوال

                                   حول حالنا الی احسن الحال    

 

 حالا  روزمرگی ها و تکرار ها را بگذارید و یکبار دیگر عمیقا این دعا را بخوانید، شاید مؤثر افتد!

ان شاء الله سال خوب و رشد آوری داشته باشید.

-------------------------

*: رجوع شود به مطلب قبلی ( قافلۀ عشق)

 

- اردوی جهادی چه زود تمام شد .

چه سنگین آمد  و چه سبک رفت.

 چه با نشاط سر کار رفتیم، چه مردانه کار کردیم ، چه خسته بر گشتیم، چه زیبا نماز خواندیم، چه با اشتها غذا خوردیم، چه با عجله درس خواندیم و چه ...

و چه جمع زیبایی بود

     دوستانی بهتر از برگ درخت 

           آموزگارانی سبز و با طراوت

وه  که چه زیبا بود!

 

- از بعد از اربعین می خواهیم جامه عید به تن وبلاگ بپوشونیم و بنا داریم(!!!....)  حالا حالا ها  تغییرش ندیم.  در ضمن احتمالا (یه چیزی تو مایه های همون بنا داریم!!)  امسال  به اقتضای زمانی که در اون هستیم یکم مطالب دیر به دیر مطلب پست می شه.

 

- باد نوروز وزیدست به باغ و صحـــــرا         جامه عید بپوشید چه شاه و چــــــه گــدا

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوســــت         نازم آن مطرب مجلس که بود قبــــله نــما

صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند         جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفــا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند         من سرمست ز میخـانه کنم رو به خـــدا

عیـد نوروز مبارک به غنی و درویـــش         یــار دلـــــدار ! ز بتخـــــانه دری را بگشـــــا

گر مرا ره به در  پیــــــر خرابات دهی          به سر و جان به ســویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف ارباب عمائـــــــم بودم           تا به دلدار رسیــــدم،  نکنــــــم باز خطـــا

                                                                                             (پیر جماران)

 

پیر خمین

 

یاد باد آن روزگاران یاد باد

گرچه یاران غافلند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد سلیمان پادشاهی دین و دنیا را با هم داشت. علاوه بر آدمیان همه دیوان و پرنیان و جنیان در خدمت او بودند و او را انگشتری بود که بر نگینش اسم اعظم الهی نوشته شده بود که وقتی آن انگشتر را عرضه می کرد همه در پیش او صف می کشیدند. یک روز انگشتری را به کنیزکی سپرد تا به حمام رود. دیوی فرصت را غنیمت شمارد، فورا خود را بصورت سلیمان درآورد و گفت انگشتر را بازده. کنیزک انگشتر را به او سپرد و او رفت و بر تخت سلیمان نشست و انگشتری را نشان داد و همه را مقهور خود کرد و پس از چندی که مقام پادشاهیش محکم شد انگشتر را به دریا افکند تا مبادا سلیمان حقیقی آن را دوباره بدست آورد. از آن سوی سلیمان چون از حمام به در شد انگشتر را طلب کرد. کنیزک گفت آن را به تو پس دادم. سلیمان دانست که چه پیش آمده. اما چون سلیمان پادشاه حقیقی و بالذات بود از این واقعه غمی بر دل راه نداد بلکه به ماهیگیری و ماهی فروشی پرداخت. تا در حوالی نوروز شکم ماهیی را شکافت و از قضا انگشتری را در آن یافت.از سوی دیگر مردم به تدریج از رفتار دیو به ستوه آمدند و احساس کردند که این سلیمان ، دروغین و به حقیقت دیو است. دیو اگر خود را سلیمان نام کرد تخت برد و مملکت آرام کرد صورت کار سلیمان دیده بود صورت اندر سر دیوی می نمود خلق گفتند این سلیمان بیوفاست از سلیمان تا سلیمان فرق هاست (مثنوی مولوی) پس از چندی مردم از وجود سلیمان حقیقی و پیدا شدن انگشتر نزد او آگاه شدند و مصمم شدند که یک روز همگی از شهر بیرون آیند و سلیمان را به شهر آورندو به سلطانی بر تخت بنشانند و این روز شاید همان سیزده نوروز باشد که همه باید راه صحرا گیرند و هرکه از شهر بیرون نرود یقین است که با دیو ساخته و کنار آمده است. نحوست سیزده برای کسی است که از شهر دیوسالار بیرون نرود و در طلب سلیمان نباشد و دور نیست که سر خوردن ماهی در شب نوروز یادآوری خاطره یافتن انگشتری در شکم ماهی باشد... مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز که سلیمان گل از طرف سبا باز آمد ................................................................................. سلام مجدد دادن شاید سخت تر از سلام ابتدایی باشد آن هم در این موقعیت. که سلام ابتدایی بی هیچ مقدمه ذهنی است و سلام مجدد با علم به موجودیات طرف مقابل و هراس از غیبت دوباره.... و از موقعیت کنون چه گویم... سه گانه بهت....اول بهت ظهر عاشورا... دوم بهت روز آخر اردوی جهادی .... و سوم بهت روزهای پس از اردوی جهادی. بهت سنگینی است . از این هراس دارم که .... ترسم که بگذرد زسرم خواب بی خبر. هر سه سال این اتفاق برایم افتاد. پس از بازگشت رابطه غریب و سنگینی با دیگران برقرار می کنم. یخ این رابطه را فقط یک چیز آب می کند. آن هم دوستانی که حس من را درک می کنند . امسال هم که الحمدلله به هر کسی زنگ می زنم خانه نیستند. کسانی هم که هستند یادی از ما نمی کنند. حمدلله که در میکده باز است هنوز! کسی به تسلیتم یک دقیقه لال نشد- آه- چقدر بی کسم ای سرشناسهای همیشه خلاصه اینکه حرفی برای گفتن در این موقعیت ندارم. جز اینهایی که گفتم. بعید هم می دانم این آخرین مطلبم تا آخر تعطیلات باشد. و پایان هم با همان دو بیت همیشگی : عید نمی دهد فرح بی نظر هلال تو کوس و دهل نمی چخد بی شرف دوال تو من به تو مایل و تویی هرنفسی ملول تر وه که خجل نمی شود میل من از ملال تو پیرمغان

خوشا آنان که الله یارشان بی، به حمد و قل هوالله کارشان بی

چند شب پیش تلویزیون فیلم دوم و سوم ارباب حلقه ها رو گذاشت. حالا هم فرصتی پیش آمده تا در این باره مطلب بدهم. برای من این فیلم از این نظر جالب بود که شباهت بسیار زیادی به دوران رجعت دارد که الان برایتان باز می کنم. خلاصه ی فیلم را از یکی از وبلاگها برداشته ام (البته خیلی از سر و تهش زدم):

 

اما همه فریب خورده بودند.چون سارون حیله گر در اتش کوه نابودی برای خود یک حلقه ساخت و تمام تاریکی  خود را درون این حلقه قرار داد. تمام سرزمین های ازاد بر اثر قدرت حلقه از بین می رفتند اما بعضی ها مقاومت نشان دادند. اخرین ارتش متحد انسان ها و الف ها در دامنه های کوه نابودی به چنگ پرداختند پیروزی نزدیک بود اما حلقه ی فدرت فنا ناپذیر. در اخرین لحظات هنگامی که همه امید خود را از دست داده بودند ایزیلدور شمشیر شکسته ی پدر خود را برداشت و انگشت سارون را برید. و این گونه حلقه ی قدرت به ایزیلدور رسید و سارون دشمن مردمان ازاد زمین نابود شد ایزیلدور که تنها همین فرصت را داشت تا حلقه و شیطان را نابود کند حلقه را برای خود برداشت اما به ایزیلدور خیانت کرد و   باعث مرگ او شد و حلقه ی قدرت از خود اراده دارد. سالها گذشت و موجودی به نام گالوم حلقه را پیدا کرد و حلقه برای مدت ۴۰۰ سال ذهن او را مسموم کرد. اما زمزمه هایی از وجود دوباره ی شیطان در شرق بود و حلقه متوجه شد که دوباره زمان قدرت نماییست پس گالوم را ترک کرد.اما اتفاقی افتاد که حلقه انتظار ان را نداشت هابیتی به نام بیلبو بگینز از اهالی شایر حلقه را پیدا کرد و برای خود برداشت.  شصت سال بعد بیلبو حلقه را به وارثش فرودو بخشید و هابیتون را به سمت ریونل ترک کرد.گاندولف دوست جادوگر بیلبو متوجه شد که این همان حلقه است پس فرودو مامور شد تا حلقه را به ریوندل شهر الف ها ببرد. گاندولف قبل از خداحافظی به فرودو گفت که باید با دوست قدیمی خود سارومان مشورت کند. هنگامیکه گاندولف به قلعه ی سارومان جادوگر رفت متوجه شد که او به سارون ملحق شده است و به دستور او لشگریانی از ارکها فراهم می کند... خلاصه بعد از جنگهای سختی که صورت می گیرد، سارومان شکست می خورد. این بار سارون ماموریت را به یکی از نزدیک ترین افرادش می دهد. و باز هم جنگ و این بار سارون برای همیشه نابود می شود.

 

الان می خواهم شباهت این فیلم را با ماجراهای دوران رجعت برایتان باز کنم. البته مطالبی که الان می خواهم برایتان بگویم نه به ذهن نویسنه ی کتاب رسیده و نه به ذهن کارگردان فیلم. فقط برداشت خودم هست،( چون چند وقت پیش هم برای درس معارف دراین باره تحقیقی داشته ام):

 

همانطور که می دانیم، پس از ظهور حضرت مهدی در مکه، ایشان به همراه حضرت عیسی و خضر به سمت عراق حرکت می کنند. جنگ هایی صورت می گیرد تا بتوانند مرکز حکومتی داشته باشند و سپس دجال را شکست می دهند. ( تا اینجا، سارومان می شود دجال. که در اصل از نوکران ابلیس است.) سپس دوران رجعت آغاز می شود. یعنی پرده ی بین برزخ و دنیا رقیق می شود. گفته شده که یاران واقعی حضرت به زمین برمی گردند. من جمله حضرت محمد(ص) و ائمه. همچنین از خواص دیگر این دوران این است که انسانها با چشمان خود قادر به مشاهده ی اجنه و ملائکه خواهند بود. این بار خود ابلیس وارد جنگ می شود (ابلیس می شود سارون) همچنین گفته شده که در این جنگ هم انسانها هستند و هم اجنه. یک طرف سپاه حضرت محمد و یک طرف سپاه شخص ابلیس. همانطور که در قرآن آمده وکان ابلیس من الجن یعنی ابلیس از طایفه ی جن بوده. این اشتباه است که بعضی ها خیال می کنند که او فرشته ی مقرب خداوند بوده! در هر دو گروه هم انسان ها هستند و هم جن ها. این بزرگترین جنگی خواهد بود که جهان آنرا دیده است. بسیاری کشته می شوند و درآخر ابلیس توسط حضرت محمد کشته می شود. با این کار پرونده ی زندگی انسان ها در زمین بسته می شود. یاران حضرت به برزخ می روند و قیامت بر کسانیکه در زمین بدون امام و پیشوا بوده اند برگزار می شود (زلزله بزرگ و خارج شدن زمین از مدار خود و جاری شدن کوه ها و ...) و سپس یوم الموعود که در تمامی ادیان هم از آن نام برده شده. نکته ی جالب اینجاست که روز قیامت هر کس با امام و رهبر خودش محشور می شه. یکی با صدام، یکی با محمدرضاشاه، یکی هم با امام. درمورد اجنه می توان گفت جن ها هفت هزار سال پیش از خلقت انسان از نسل مارج و مارجه و از آتش به وجود آمدند، هزار سال بعد ابلیس به دنیا می اید. ضمنا جن ها دارای جنس زن و مرد هستند، مومن و کافر دارند و در حالت عادی بسیط هستند. و می توانند منقبض شوند. به سبب نوع خلقتشان می توانند به طور موقت به هر شکلی در بیایند مثل حیوان و انسان البته به جز شکل ائمه. تمایلی به ظاهر شدن در شکل اصلی خود ندارد ولی اگر آمدند بسته به سنشون دارای قدی بین 30 الی 80 سانتی متر و دارای عدسی چشمی عمودی و آتشین و رعب اور است. همچنین آنها تولد و مرگ دارند. قدرت مادی آنها از انسان ها بیشتر است چون عنصر خاکی ندارند. و بسیار باهوش هستند ولی قدرت روحی انها از انسانها بسیار بسیار کمتر می باشد. طول عمرشون زیاده و تعدادشون از انسان ها بیشتره. ضمنا خود شیطان دارای فرزندان و نوه های بسیاری است. همچنین جن ها به صورت قبیله ای زندگی می کنند. یک وبلاگی که قبلا می خواندم حتی اسم رهبران دینی آنها را هم نوشته بود. مثلا قوم یهودی های آنها، مسیحیان و مسلمانان آنها.

 

یک نکته ی مهمی که وجود داره این که بعضی ها فرق خرافات و حقیقت رو نمی تونند تشخیص بدهند. آقا نمی تونند! مشکل از این جا شروع می شه که وقتی به دنیا میان از همون کودکی یه سری خرافات الکی به خوردشون می دن وقتی هم که بزرگ شدند فکر می کنند همه چی خرافاته!! فارق از اینکه پشت پرده ی این دنیا داره مسائلی اتفاق می افته که بوش و شارون و کوفت و زهر مار همشون عروسک های اون ها هستند و اون ها دارن این مسائل رو کنترل می کنند! به عنوان مثال وجود کاواره ها و مراکز فساد در جهان انرژی منفی تولید می کند که باعث قدرتمندتر شدن اونها می شود. چه بسا سارومان هایی که از همین الان مشغول تجهیز لشگریانی از جن و انس هستند. آقای صوفیانی می گفت: به خدا قسم، خود بوش از ما شیعه ها به ظهور حضرت مهدی بیشتر معتقده. اون هم به اسم حضرت مهدی. نه فرد دیگه ای. از الان تو بازی های کامپیوتریشون به بچه هاشون می گن هر کی گفت یا مهدی باید بکشیش.

 

 بابا ایول! اگه این جوری باشه پس خاک بر سر ما که اسممون رو شیعه گذاشتیم. من در این مورد یه نظریه ای دارم. اگه یادتون باشه چندین ماه پیش نظریه ی اولم رو درمورد وبلاگ نویسی دادم که بعدها همه بهش پی بردند. همونی که می گفت وبلاگ را آتشی است که زود شعله می گردد و خاکستر می شود ... حالا نظریه ی دومم رو بشنوید: چه بسا سارومان هایی که از همین الان مشغول تجهیز لشگریانی از جن و انس هستند. چرا ما نباید از فرصت استفاده کنیم؟ چرا ما نباید از هر فرصتی برای تجهیز کردن لشگریانی از موجودات مختلف بسیج نشیم؟ اگه ما نکنیم کی می خواد بکنه؟ امام زمان؟ جمع کنید این حرف ها رو که ایشالا امام زمان میاد سر همه رو می زنه! به این سادگی ها هم نیست. اگه تو واقعا داری برای فرج اقا امام زمان دعا می کنی این رو هم بشنو که تو عمل باید این کار رو بکنی. شاید اون دوستانی که تو نماز جماعت مدرسه کنار من نشسته اند دیده  باشند که من دعای فرج رو نمی خونم. (تا حالا براتون سوال نشده بود؟) چون اگه تو مدرسه اونو بخونم باید تو عمل نشون بدم. و هنوز این لیاقت رو پیدا نکرده ام. البته نمی گم که دعا رو نخونی ها! نه! اتفاقا خیلی هم تاثیر داره. این رو گفتم چون بعضی از روحیات من کمی فرق داره. حرف آخرم اینه: وقتی وارد یه شغلی شدی یه جوری به مملکت خودت خدمت کن. همین.

***

آقا ما داشتیم چند وقت پیش درمورد یه چیز معمولی سرچ می کردیم. هی در باز میکردیم هی پنجره باز میکردیم! هی در باز میکردیم هی پنجره باز میکردیم!  یه دفه یه جا رفتیم که خیلی بی آبرویی بود! بنده خداها  نه اینکه ما یاالله نگفته بودیم و بی اجازه پنجره باز کرده بودیم، لخت بودن البته  در حال کار خیر به قصد قربت!

به مناسبت عید نوروز: عزیزان من این هدیه ناقابلی است  از طرف من، برای تمام دوستان و خوانندگان محترم. امیدوارم بزودی این گردبند زیبا را بر گردن  زیبایتان ببینیم و کلی از داشتن دوست خدا بیامرزی همچون شما به خود افتخار کنم. ( توجه از حالا بگم  هر کی فحش بده خودشه !!)
پ.ن. فکر کنم این مطلب تا آخر عید کافی باشه.

 

پیر هرات