وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی

شروع کتاب و قبل از متن اصلی آن با این آیه از قرآن است که می گوید و تو سنگ نینداختی هنگامی که سنگ انداختی بلکه خدا سنگ انداخت. آیه فوق العاده دل نشینی است. رضا امیرخانی  نویسنده ای است که با وجود سن به نسبت کمی که دارد خیلی _به نظر من _ استادانه به بیان گذشته ها می پردازد. شاید بگوییم چون مطالعه می کند اینگونه است ، ولی به نظر من حوصله مطالعه در نویسندگان ما حتی برای نگارش کتابهایشان هم پایین است(البته این طور که کتابها نشان میدهند)

 

احتمالا همه تا همینجاش هم شک کردید که این تریپای منتقدانه و تحلیلگرانه به من نمیاد. درسته! قصدم چیز دیگری است. ارمیا و مصطفی موضوع اصلی این کتاب ( ارمیا) هستند. کسانی که در نام نویسی برای سربازی  با هم آشنا می شوند و بعد آن روابط دوستانه و جنگ و شهادت مصطفی و ارمیای تنها و تهران متفاوت و گریز از شهر و بازگشت و ... دوباره بازگشت...

رابطه ای که تو این کتاب از مصطفی و ارمیا دیدم رابطه فوق العاده ای بود. در لحظه لحظه کتاب خودم رو می تونستم جای هر کدام از آنها بگذارم و آن رابطه منحصر بفرد رو با طرف مقابل داشته باشم. با وجود اینکه تو جنگ نبودم و جنگ و شهادت عزیزترین کسم رو ندیدم ولی باز هم مشکلات ارمیا رو با تموم وجود درک می کردم...

 

هفته پیش هم که خود رضا امیرخانی به مدرسه مون اومد باهاش در مورد ارمیا و مصطفی صحبت کردم. و همون طور که با تجربه به خودم ثابت شده بود و تقریبا مطمئن بودم ، رابطه ارمیا و مصطفی وجود خارجی نداشته ولی به خودم گفتم : می تونه بعد از این داشته باشه ، اگر ...

در جست و جوی اهل دلی عمر ما گذشت

جان در هوای گوهر نایاب داده ایم ...

     .......................

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما

گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

.....................................................................................................

در ادامه مطلب متفاوت این دفعه ! می خام یه حرفی بزنم. جدیدا زدم تو تریپ اینکه به خیلی  ازافراد کاری نداشته باشم. به این نتیجه رسیدم که دیگه برای کسی معنا نداره که آقا این حرف رو یه دوست میزنه ، یه رفیق می زنه ، یا حداقل بابا یکی که خیرخواهته اینو می گه. گیر نده که چرا؟ یعنی به یکی می گم نه این کاری که تو میگی عملی نیست. ( حالا طرف ادعای رفاقت خفن هم داره ها) بعد میگه نه هست. خیلی سریع بی خیال میشم و می گم آقا من غلط کردم. من غلط میگم. (با همین ادبیات) شما درست میگی. دست از سر م بردار. من کجا طاقت تو را دارم ...

( می دونم پشت این حرف ، حرف زیاده.  حاضرم با هر کسی صحبت کنم. ولی بدونید من همه این حرفا رو که شاید تو غلط بگی و تو جنبه بحث نداری و شاید رفیقت بگه برو تو چاه تو باید مگه بری و .... را تا ته رفتم )

.................................................................................

چون به بعضی ها قول دادم ، یه حداقلی رو میارم. ان شاء الله وقت بشه و ما ادامه بدیم

پیر مغان : بزرگ و رهبر آتش پرستان.در دیوان حافظ پیر مغان گاه حضرت حق است و گاه مرشدان حقیقی که در  میخانه عشق شراب معرفت به اهلش می دهند..........( شرح حافظ ، دکتر حسین محی الدین الهی قمشه ای )

 

پ.ن 1 . ببخشید مطلب این دفعه یه جوری بود. چند وقت از میادین دور بودم ، مربی خارجی مون هم قهر کرده رفته این هم نتیجه اش!

پ.ن 2 . هر کی مشهده خوش به حالش ، ما به دعا محتاجیم. هر کی هم از مشهد اومده زیارتش قبول ما به دیدارش محتاجیم( من زار زائرنا کمن کان من زوارنا)

پ.ن 3 . شاید به دلیل همین تشابه اسمی که با پیر مغان جناب حافظ بوجود آمده شناسنامه مون رو عوض کردیم!

 

(فعلا!) پیر مغان ( تا اطلاع ثانوی!)

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

لازم دیدم در مورد نظرات دوستان و مطالب نوشته شده در وبلاگ توضیحی بدم.

- اول آنکه: "کم گوی و گزیده گوی چون در" این چیزی است که از بزرگان ادب به ما رسیده است.

- دوم آنکه: نمی دانم چرا مطلب "پیام تبریک" باید با انتقادات شدید مخاطبان مواجه شود. من این مطلب را صرفا به خاطر حس میهن دوستی خود نوشتم.

- سوم آنکه: انتقادات شدیدی توسط مخاطبان به من رسیده است. من از انتقادات شما دوستان متشکرم و امیدوارم که روند انتقادات منطقی تداوم یابد.

- چهارم آنکه بنده حتما به Comment ها ی دوستان جواب خواهم داد.

- پنجم آنکه:

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت              فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

حدیث حول قیامت که گفت واعظ شهر                    که سیاستیست که از روزگار ز هجران گفت

فقان که آن مه نامهربان مهرگسل                          تبرک صحبت یاران خود چه آسان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب                    که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

نشان یار سفر کرده از که پرسم باز                        که هر چه گفت بر ید صبا پریشان گفت

غم کهن بمی سالخورده دفع کنید                          که تخم خوشدلی اینست پیر دهقان گفت

گره بباد مزن گرچه بر مراد رود                               که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو                        تو را که گفت که این زال ترک دبستان گفت

مزن ز چون و چرا دم که بنده ی مقبل                      قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

                                      که گفت حافظ از اندیشه ی تو آمد باز

                                      من این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت

بنیامین

خ) خواندن این مطلب برای افراد زیر 18 سال به شدت ممنوع میباشد


نـ) نعمتهای خدادادی بالقوه ای در بعضی به طرز مسحور کننده ای وجود دارن. از اون جمله نثر زیبا و مجذوب کننده هست. لطفا من رو به خاطر این که از این نعمت محروم هستم ملامت نکنید.

 

یـ) یکی از بحث های داغ این چند روز همان بحث نمایشگاه کتاب است.  البته بعد از این مطالب احتمالا دوباره سیل نظرات و انتقادات انجمن مخالفان منفی بافی در این باره سرازیر خواهد شد. ولی اینها واقعیت های جامعه ما است.

 

بـ) بعد از وارد شدن به نمایشگاه و مواجه شدن با خیل جمعیت که نشان از اشتیاق و علاقه و جو بالای کتاب خوانی در مردم داشت، بازدید خودمون رو از سالن ها و غرفه های مختلف شروع کردیم. همین طور که در سالن ها و از این غرفه به اون غرفه و در حال نظاره عناوین و موضوعات و جلد های رنگارنگ کتابها بودیم، برخی مسائل، به طور خیره کننده ای توجه هر نظاره گری رو به خودش جلب میکرد.

 

چـ) چیزی که همیشه جالب بوده و هست کتابهایین که در فرهنگ اصطلاحات عامیانه به عنوان «ن دونی» از اونها یاد میشه! «عشق یعنی» «مسائلی که زوجهای جوان باید بدانـ...» «... در روابط...» «دانستنی هایی در باره جن» «جن چیست!!!» «عالم ارواح!!!» و ..... بله این عناوین هیچ مشکلی ندارند ولی وقتی به اسم نویسنده ها یا شعارهایی مثل این که «خواندن این کتاب برای افراد زیر 18 سال ممنوع میباشد» نگاه میکردید میفهمیدید که یعنی همون«ن دونی» و نه چیز دیگه.

 

و) و اما بشنوید از غرفه محمد و آل محمد(ص)، در همین غرفه نام برده، میتونستین هر کتابی رو در مورد محمد و آل محمد(ص) پیدا کنید....تازه یه امکان دیگه هم برای شما فراهم شده بود، اگه اصولا اهل خواندن این جور کتابها نیستید، میتونستید جلوی غرفه بایستید و از سیستم کامپیوتری که در غرفه قرار داشت و انواع آهنگ های اون ور آبی رو برای جذب نسل جوان ــ ! ـــ با صدای دالبی پخش میکرد ، لذت ببرید. به این سیستم هم میگن سیستم مشتری مداری، یا تکریم ارباب رجوع، یا سرویس دهی به مشتری، که همون طور که مطلع هستید، در حال حاضر در جهان ایران جزو تنها کشور دارنده این سیستم است. که حتی کشورهایی چون آمـ.... و ... نیز برای به دست آوردن اون هر روز ملتمسانه از ایران درخواست این تکنولوژی نوین رو دارند.

   

هـ) همون طور که میدونید، دلیل این که ایران در جهان زبان زد خاص و عام است، اینه که ایران کشوری اسلامی میباشد و شعار جمهوری اسلامی رو همواره سر لوحه فعالیت های خود قرار داده. در راستای همین سیاست، اگه وارد سالن میلاد میشدید و کمی به سمت راست خود میچرخیدید  و نگاهی به اطراف میکردید، اولین چیزی که نظر شما رو به خودش جلب میکرد، مسلما غرفه ای بود که با چسب باند پیچی شده بود و در در و دیوار اون با خط(فونت) درشت چنین نوشته بود: « این غرفه به دلیل رعایت نکردن حجاب اسلامی تعطیل گردید.». احتمالا این عملیات انتحاری دلیلی به غیر از شفاف سازی، نداشته، چون همه باید مطلع میشدن که اونجا(اینجا) حجاب اسلامی رعایت نشده بود.

 

قـ) قضاوت به عهده خواننده میباشد، آماده شنیدن هر گونه انتقادات سازنده هستیم.

 

ب) پیری عظیم که پیری رو به شدت تکذیب میکنه منت بر سر ما فرموده به جمع ما اضافه شدن، و مشتاقان هم چنان سر در گریبانند و حیران تا مگر هویتش آشکار شود. که در قیاس به The One بسیار شبیه است.

میبینید که رکورد پشت سر هم مطلب دادن رو هم نیومده شیکونده.

 

ع م ا ش) در این دوره زمونه که عـ.ـ.ـ.ـ. بلای جونه ، هر کسی هم ازش حرف میزنه، همه هم ازش گلایه دارن، چون اگه گلایه ای نباشه که خوب چه بهتر.

 دیگه حرفی نیست.

 

نیومده رفتیم ، کجا؟ خدا میدونه

پیر صبا