خواستگاری

سر جلسه خواستگاری بعد از نیم ساعت،

مادر داماد: کبریت دارین؟ خانواده عروس: کبریت؟ کبریت برای چی؟ مادر داماد: والا پسرم می خواد سیگار بکشه. خانواده عروس: پس داماد سیگاریه؟! مادر داماد: سیگاری که نه. ولی مشروب خورده و بعد از مشروب سیگارکی می چسبه.. خانواده عروس: پس الکلی هم هست؟! مادر داماد: الکلی که نه هر وقت تو قمار می بازه مشروب می خوره که یادش بره. خانواده عروس: پس قمار باز هم که هست؟!! مادر داماد: اوه نه نه دوستانش تو زندان بهش یاد دادند. خانواده عروس: پس زندان هم بوده؟!! مادر داماد: زندان که چه عرض کنم، نمی خواست بره رفته بود خرید و فروش مواد گرفتنش بردنش زندان. خانواده عروس: پس قاچاقچی و معتاد هم هست؟!!! مادر داماد: ای بابا چقدر شما سخت می گیرید، گفتم که نمی خواست بره، زنش لوش داد و گرفتنش و بردنش خانواده عروس: وای..وای..وای..        همه چیز بهم خورد. عجب داماد عتیقه ای....

نتیجه اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشید

با تشکر

پیر هرات

پیر صبا

این Yahoo Messenger هم چیز جالبیه! بعضی وقتها بین کاربرهای این برنامه پیغامهای زیبایی رد و بدل میشه این یکی برای من اومد من هم ازش خیلی خوشم اومد:

I asked God for a flower, he gave me a garden. I asked God for a tree, he gave me a forest. I asked God for a friend, he gave me YOU!!!

با تشکر
پیر صبا

زن دوم

این متنی که الان می ینید رو توی همشهری دیدم :

زن صبح زود بلند شده بود.اول به بچه ها صبحانه داد و آنها را به مدرسه فرستاد.بعد هم شوهرش صبحانه را خورد و زن تا دم در بدرقه اش کرد.بعد شروع کرد به کارهای هر روزه اش.خانه را مرتب کرد.داشت سبزی پاک میگرد که صدای زنگ در را شنید.دستهایش را با گوشه روزنامه پاک کرد و رفت دم در.مرد جوانی که پشت در ایستاده بود ظاهر متین و موقری داشت.مرد گفت:«خانوم شوهر شما دو سال است زن گرفته!من از دوستان صمیمی او هستم و از وقتی ماجرا را فهمیده ام فقط کارم شده است غصه خوردن برای شما.الان شوهرتان در خانه زن دومش است.همین حالا بروید تا همه چیز برایتان ثابت شود».

زن آنقدر سراسیمه و پریشان بود که سریع در خانه را بست.با دمپایی دنبال مرد راه افتاد و رسید به خانه ای که مرد غریبه نشان داده بود.زنگ در را زد.زنی که در را باز کرد مقابل خود زن خشمناکی دیدی که سراغ شوهرش را می گرفت.زن با تعجب و عصبانیت همه حرفهای زنی را که به جستجوی هووی خیالی اش آمده بود رد کرد.و گفت:«خانم!شوهر من ۳سال است فوت کرده و من اصلا ازدواج نکرده ام»و تا ماجرا خاتمه پیدا کند یکی دو ساعتی گذشت.

زن که هنوز ته دلش پر از شک بود به خانه برگشت.وارد خانه که شد هنوز گیج و مبهوت بود.آنچه را که میدید نمی توانست باور کند.خانه خالی بود.فرشها،تلویزیون،پشتی ها،طلاها و...دزدان همه چیز را جمع کرده و با خود برده بودند.زن تازه فهمید که چه فریبی خورده است.

سعید،همان مردی که زن را فریب داده بود اعتراف کرد که با برانگیختن حس حسادت و بدبینی زنان،آنها را ار خانه بیرون می کشیدند و با خیال راحت دزدی میکردند.

نتیجه اخلاقی: خانمهای عزیز،شما پس از خواندن ماجرای فوق،اقدامات زیر را باید انجام دهید:

۱-هرگز به شوهرتان مشکوک نشوید

۲-اگر شنیدید که شوهرتان برای بار دوم ازدواج کرده باور نکنید.

۳-اگر دیدید که شوهرتان برای بار دوم ازدواج کرده ناراحت نشوید!!!

۴-برای اینکه از شر دزدان راحت شوید،برای شوهرتان همسر دوم انتخاب کنید تا هیچوقت گرفتار دزدهای محترم نشوید

با نشکر
پیر هرات