یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

هو المحبوب

- مادری دارم بهتر از برگ درخت

                     دوستانی بهتر از آب روان

                                                و خدایی که در این نزدیکی است

                                                                   لای این شب بو ها پای آن کاج بلند...

الان بهترین دوران زندگی ام رو دارم طی می کنم . دوستان خوب ، معلمین باحال و ... همه چیز تکمیله! فکر نمی کنم از دنیا چیزی کم داشته باشم. توی این بحث که خدا رو شکر همه نوع نعمتی رو دارم خدا کنه اون ور ماجرا هم همین گونه و حتی خیلی بهتر بشه.

 

- به نظر من خدا چند تا نعمت به بعضی از انسانها می ده که خیلی بزرگه ، یکی از اونا این هستش که آدم بفهمه که نمی دونه! به لطف یکی از عزیزان پام به مجلسی باز شده که خیلی پرباره برای ظرف خالی من. یکی از مهمترین فوایدشم اینه که کمتر در جهل مرکب نسبت به یکسری مسائل می مونم.

آن کس که بداند و بداند که بداند                 اسب شرف از گنبد گردون برهانــــد

آن کس که نداند و بداند که نداند                 لنگان خرک خویش به مقصد برساند

آن کس که بداند و نداند که بداند                 بیدارش نمائید که بس خفته نمانــد

آن کس که نداند و نداند که نداند                 در جهل مرکب ابدالدهـــر بمــــانـــد

 

- "فاقروا ما تیسر من القرآن" همه این آیه را شنیدیم ولی الان قرآن تو زندگی ما چه جایگاهی داره ؟ خیلی از قرآن دور افتادیم، آدم واقعا از عمق جانش می سوزه اون جایی که پیامبر به خداوند میگوید " ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا همانا قوم من این قرآن را مهجور قرار دادند ."  حالا چه در بحث تکریم چه در بحث خواندن و چه در فهم در حال دور شدن از اونیم. مگر امروز کم درد داریم که "شفاء لما فی الصدور" رو فراموش کردیم؟ مگر اصلا فتنه ها مانند پاره های شب تار (کقطع اللیل المظلم)  بر ما مشتبه نمی شود که کسی به "علیکم بالقرآن" توجه نمیکند. مگر ...

 حسش نیومد بیشتر از این بنویسم وگرنه حرف در این مقوله زیاده هر چند من نمی تونم حق مطلب رو ادا کنم.

 

- این هم چند بیت ناب از خواجه تقدیم شما، فقط خواهش می کنم با دقت بخونین:

گل عذاری ز گلستـــــــان جهان ما را بس           زین چمن سایـــۀ آن سرو روان ما را بس

...

یار بام ماست چه حاجت که زیادت طلبیـم           دولت صحبت آن مونس جــــان ما را بس

از در خویش، خدایا! به بهشتم مفرســــت          که در کوی تو از کون و مکـــان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافیست          طبع چون آب و غزل های روان ما را بس

 

- گر برود جـــــــان ما در طلب وصــــــل دوست  

 حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست

 

پیر خمین

 

امروز در این میکده پیران همه جمعند، یارب مددی ده!

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ای عاشقان ، ای عاشقـــان ، دل را چراغانی کنیـــــد             ای می فروشـان شهر را انگــــور مهمانی کنید

معشــــوق من بگشــــوده در روی گـــــدای خانه اش             تا سرکشم من جرعه ای از ساغر و میخانه اش

بزم است و رقص است و طرب ، مطرب نوایی ساز کن            در مقدم او بهتــــرین تصنیــــــــف را آغـــــاز کن

مجنـــــون کوی لیــــلی ام در کوی او جایــــــم کنیـــد             همچـــون غلام خانه اش زنجیر در پایم کنیــــــد


میلاد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و امام صادق (ع) مبارک باد!
***

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی                           عشق محمد بس است و آل محمد

گفتیم بزنیم تو خط جوونی. بعد از یه مدت طولانی. دور هم نشستیم، این بار با حضور صد در صد اعضا! اومدیم گفتیم آقا آدم باشید هر کی یه چیزی بگه تا مطلب دسته جمعی پا بگیره. آقا هی زور زدیم. هی زور زدیم. نشد که نشد. هیچ کس ذره ای برنتابید. تنها نتیجه سکوت بود و سکوت. تا اینکه پیرهرات به یاد یکی از خاطرات زمان جوانی افتاد که آقا یه روز با یکی رفته بودیم پارک. می خواستیم کمی اختلاط کنیم. نشستیم روبه روی همدیگه. هی ما نگاه کردیم هی طرف. آخر طرف خسته شد گفت حالا بیا در مورد یه موضوع دیگه سکوت کنیم!!... حالا شده قصه ما. به این نتیجه رسیدیم که آقا از ما دیگه گذشته . همون حرف خودمونو بزنیم بسه. لازم نکرده بزنیم  تو خط جوونا!!

 

***

گفته اند روزی یکی از اولیای خدا به همراه چند نفر دیگر با کشتی به دریا سفر می کنند. که ناگهان دریا طوفانی می شود و موج ها بلند و بلندتر می شوند تا حدی که کشتی نزدیک به غرق شدن می شود. افرادی که در آنجا بودند از آن مرد خدا می خواهند که کاری بکند و او می گوید لیس لی ان اعرض علی ربی بر من نیست که بر خدای خودم اعتراض کنم. طوفان شدید تر می شود تا حدی که افراد در کشتی به آن مرد ضجه می زنند و گریه می کنند تا دعایی کند. سپس لب های آن مرد به هم خورد. و طوفان یک مرتبه ساکن می شود. گویی هیچ موجی در آن دریا وجود نداشته. یکی از افرادی که به آن مرد نزدیک بود از او می پرسد: چگونه خدای خود را صدا زدی؟ چه دعایی کردی؟ و آن مرد جواب می دهد:

 

انا نترک ما نرید لما یرید  همانا ما ترک می کنیم اراده و خواسته ی خودمان را برای آنچه که او اراده می کند،

فاذا اردنا ترک ما یرید لما نرید پس هنگامیکه ما اراده کردیم خداوند ترک می کند اراده ی خودش را برای آنچه که ما اراده کردیم.                      

***

پ.ن : در طی مذاکره کوتاهی که بین پیران انجام گرفت فعلا به این نتیجه رسیدیم که آقا حداقل تعطیلش نکنیم. فعلا قرار بر این شد که دو هفته ای یک مطلب جدید ، که می کند به عبارتی ماهی دو مطلب و بعباره اخری پیری یک مطلب در دو ماه. اینجوری نه تعطیل می کنیم نه وقت اضافه می ذاریم . هرچی باشه ما پیریم و دنیا دیده و ….. به قول معروف اینجوری نه سیخ می سوزه نه کباب!

قد خمیده ی ما سهلت نماید اما                بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد.

 

پیر ( هرات + صبا + خمین + مغان )

کاشکی می شد می بردمت زیارت، آقا کجا و من بی لیاقت

آقا تو این یه هفته، شیش نفر به من مراجعت کردند گفتند ما می خوایم بریم سرزمین عجایب!! از یکی شون  پرسیدم حالا چه ساعتی می خواین برین؟ گفتش همون ساعتی که حسابی شلوغه!! (این حرف رو دکتر زد، الله اکبر!!) بابا حالا ما یه چیزی تعریف کردیما!! عرض کنیم خدمتتون که یک ماه  پیش یکی از دوستان به من گفت "ما تو هر وبلاگی می ریم یا ژاندر فلسفیه یا ژاندر غم و غصه و اندوه و دلخوری و نا امیدی و از این چیزا. تو هم که زدی تو مایه های پست های مذهبی. مثل تابستون از خاطراتت بنویس و ..." البته روش من در نوشتن وبلاگ ثابت هست چه بخوای چه نخوای. اما نوشته های من از پارسال تقریبا به این گونه بوده که یه قسمت خاطرات و ماجراهای خودم بوده که بیشتر برای خودم می نویسم نه کس دیگه، یه قسمت دیگه ش هم ژاندر مذهبی (!) که اگه فردا روز قیامت ازمون پرسیدند شما از این وبلاگت چه استفاده ای کردی لا اقل جواب داشته باشیم که مثلا باعث شدیم یه جرقه و یه سرعت اولیه لا اقل در دو نفر غیر از خودمون ایجاد بشه که فکر نمی کنم تاحالا شده باشه! یک چیزی که همیشه رعایت می کردم این بوده که از سیاست چیزی نمی نوشتم. البته نه اینکه برام مهم نباشه ها. نه! جاش تو وبلاگ نیست. یکی از دوستان بسیار بسیار خوب به من می گفت" من که چهار-پنج ساله باهات دوست هستم، اصلا ندیدم که عقاید دینی یا سیاسی خودت رو  بروز بدی و هنوزم به طور مشخص نمی دونم عقایدت چی هست و چی نیست!" آخه اگه من بخوام تمام مطالبم رو عین همون چیزهایی بنویسم که بهشون اعتقاد دارم پنجاه درصدتون  ازم فرار می کردید! البته باید بگم که تمامی مطالبی که در این وبلاگ داده ام همگی بدون استثنا در راستای عقاید، اهداف و باورهای خودم بوده است، نه اینکه در دلم یک اعتقادی داشته باشم و در اینجا چیزی دیگر. یکی دیگر از دوستان اومد پیشم گفت: "نوشته های تو از این نظر جالبه که اول هرچی دلت می خواد از هر دری می نویسی بعد سه تا ستاره می ذاری و السلام علیک یا ابا عبدالله!!" البته در اینکه هر شخصی یک سبک نوشته ی مخصوص به خودش داره شکی نیست. حالا یاد یه خاطره ای افتادم عرض کنیم خدمتتون که برای یه کاری رفته بودیم پاساژ گلستان، با همراهم قرار گذاشتیم که یه تسبیح دستمون بگیریم، یقه هامون رو هم ببندیم، راه بیفتیم میون جمعیت ببینیم عکس العمل ها چیه! اولش خیلی کرکر خنده بود! ملت چار چشمی ما رو نگاه می کردن انگار آدم ندیدن، اقا چشمتون روز بد نبینه که یه دفعه ... (فکر کنم اگه ادامه ش رو تعریف کنم این هفته به جای شیش نفر چهل نفر به من مراجعت کنن که آقا ما رو ببر پاساژ گلستان!!) اصلا بذار این مثبته رو بگم: آقا ما عیدی رفته بودیم جمکران زیارت (جاتون خالی) موقع برگشت من تو ماشین یکی از خاله هام بودم که یه دفعه دیدیم یه اتوبوس ولوو سیر و سفر داره صد و هشتاد تا تا می ره به جان شما! خلاصه از ما سبقت گرفت دیدیم انگار خیلی قاته!! هی بوق می زد هی چراغ میزد هی بوق می زد هی چراغ میزد بعد از سمت راست لایی می کشید. خاله ام هم که پایه ی زنگ زدن به پلیس!! به صد و ده تلفن کرد اونجا هم گفتند وصلتون می کنیم به پلیس راه، به اونجا مختصات خودمون و مشخصات اتوبوس و پلاکش رو گفتیم، سه دقیقه بعد، از این بنزهای سبز رنگ که درجاده ها بودند کمین کرده بود تا رد شد اون هم آژیر کشان دنبالش. خلاصه اتوبوس رو کنار کشید و آقا ما دلمون یک قیلی ویلی ای رفت و بل بل بل بل به راننده ی اتوبوس، من که خیلی خوشم اومد از پیگیری سریعی که انجام دادند! دستشون درست. مسجد جمکران به نظر من اگه آدم می خواد بره باید موقعی بره که دعای کمیلی، توسلی چیزی برگذار بشه اون موقع خیلی حال می ده. ولی اگه برنامه ای نباشه زیاد دلچسب نیست. مثلا من نشسته بودم داشتم ذکر سبوحٌ قٌدّوس ربنا و رب الملائکه و الروح که خیلی به این ذکر علاقه دارم رو می فرستادم یه دفعه ای یه آقایی اومد پیشم گفت:" ببخشید این نماز امام زمان چی جوریه!؟ ببخشید تو رکوع باید چی بگیم؟ قنوت داره؟ با وضو باید بخونیم؟" حالا مگه می فهمید؟ آخرش پاشدم یه دونه از این  برگه ها که نماز رو کامل توضیح داده بود رو دادم دستش گفتم :"اینجا نوشته!!" گفتم الانه که بگه ببخشید اقا من اصلا سواد ندارم!! باز دو دقیقه بعد "آقا ببخشید قبله همین وریه دیگه!!؟"

***

یه دعایی هست معروف به گنج العرش، که جالب اینجاست بر عکس همه دعا ها این دعا نصفی اش به زبان فارسیه. قسمتی از اون این هست:

 

... علیک یا رب و اسئلک بحق جبرائیل میکائیل اسرافیل عزرائیل و جمله فرشتگانی که تو را بدان نام خواندند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که آسمانها و زمین بدان نام ایستاده اند علیک یا رب و اسئلک بحق عرش و کرسی و لوح و قلم بدان نام ایستاده اند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر قرص خورشید نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که حاجیان ترا بدان نام خواندند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر پر جبرائیل نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر خاتم سلیمان نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که ابراهیم تو را بدان نام خواند و تو آتش نمرود را بر او سرد کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که اسحاق تو را بدان نام خواند و تو به فریاد او رسیدی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یعقوب تو را بدان نام خواند و تو یوسف را بدان رساندی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یوسف تو را بدان نام خواند اندر چاه و تو آن را رهانیدی و عزیز مصر گردانیدی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که سلیمان تو را بدان نام خواند و تو او را مملکت دادی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که نوح تو را بدان خواند و تو او را اجابت کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یونس ترا بدان نام خواند و تو او را از ظلمت دریا و شکم ماهی نگاه داشتی و نجات دادی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که پیغمبران ترا بدان نام خواندند و دعای ایشان را اجابت کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که هفت آسمان و زمین را بدان نام قائم و ساکن داری علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که اگر با آن خوانده شوی اجابت می کنی هر چیزی را.

 

کاشکی می شد می بردمت زیارت آقا کجا و من بی لیاقت امان از این هیاهو یا ضامن آهو.

پ.ن. انشاالله چند وقت دیگه وبلاگ رو به کلی پاک می کنیم. البته هنوز تو جلسه ی وبلاگیمون تصویب نشده. ببینیم چی میشه. تا هر چه خیر باشد همان انجام شود.

 

پیر هرات