کاشکی می شد می بردمت زیارت، آقا کجا و من بی لیاقت

آقا تو این یه هفته، شیش نفر به من مراجعت کردند گفتند ما می خوایم بریم سرزمین عجایب!! از یکی شون  پرسیدم حالا چه ساعتی می خواین برین؟ گفتش همون ساعتی که حسابی شلوغه!! (این حرف رو دکتر زد، الله اکبر!!) بابا حالا ما یه چیزی تعریف کردیما!! عرض کنیم خدمتتون که یک ماه  پیش یکی از دوستان به من گفت "ما تو هر وبلاگی می ریم یا ژاندر فلسفیه یا ژاندر غم و غصه و اندوه و دلخوری و نا امیدی و از این چیزا. تو هم که زدی تو مایه های پست های مذهبی. مثل تابستون از خاطراتت بنویس و ..." البته روش من در نوشتن وبلاگ ثابت هست چه بخوای چه نخوای. اما نوشته های من از پارسال تقریبا به این گونه بوده که یه قسمت خاطرات و ماجراهای خودم بوده که بیشتر برای خودم می نویسم نه کس دیگه، یه قسمت دیگه ش هم ژاندر مذهبی (!) که اگه فردا روز قیامت ازمون پرسیدند شما از این وبلاگت چه استفاده ای کردی لا اقل جواب داشته باشیم که مثلا باعث شدیم یه جرقه و یه سرعت اولیه لا اقل در دو نفر غیر از خودمون ایجاد بشه که فکر نمی کنم تاحالا شده باشه! یک چیزی که همیشه رعایت می کردم این بوده که از سیاست چیزی نمی نوشتم. البته نه اینکه برام مهم نباشه ها. نه! جاش تو وبلاگ نیست. یکی از دوستان بسیار بسیار خوب به من می گفت" من که چهار-پنج ساله باهات دوست هستم، اصلا ندیدم که عقاید دینی یا سیاسی خودت رو  بروز بدی و هنوزم به طور مشخص نمی دونم عقایدت چی هست و چی نیست!" آخه اگه من بخوام تمام مطالبم رو عین همون چیزهایی بنویسم که بهشون اعتقاد دارم پنجاه درصدتون  ازم فرار می کردید! البته باید بگم که تمامی مطالبی که در این وبلاگ داده ام همگی بدون استثنا در راستای عقاید، اهداف و باورهای خودم بوده است، نه اینکه در دلم یک اعتقادی داشته باشم و در اینجا چیزی دیگر. یکی دیگر از دوستان اومد پیشم گفت: "نوشته های تو از این نظر جالبه که اول هرچی دلت می خواد از هر دری می نویسی بعد سه تا ستاره می ذاری و السلام علیک یا ابا عبدالله!!" البته در اینکه هر شخصی یک سبک نوشته ی مخصوص به خودش داره شکی نیست. حالا یاد یه خاطره ای افتادم عرض کنیم خدمتتون که برای یه کاری رفته بودیم پاساژ گلستان، با همراهم قرار گذاشتیم که یه تسبیح دستمون بگیریم، یقه هامون رو هم ببندیم، راه بیفتیم میون جمعیت ببینیم عکس العمل ها چیه! اولش خیلی کرکر خنده بود! ملت چار چشمی ما رو نگاه می کردن انگار آدم ندیدن، اقا چشمتون روز بد نبینه که یه دفعه ... (فکر کنم اگه ادامه ش رو تعریف کنم این هفته به جای شیش نفر چهل نفر به من مراجعت کنن که آقا ما رو ببر پاساژ گلستان!!) اصلا بذار این مثبته رو بگم: آقا ما عیدی رفته بودیم جمکران زیارت (جاتون خالی) موقع برگشت من تو ماشین یکی از خاله هام بودم که یه دفعه دیدیم یه اتوبوس ولوو سیر و سفر داره صد و هشتاد تا تا می ره به جان شما! خلاصه از ما سبقت گرفت دیدیم انگار خیلی قاته!! هی بوق می زد هی چراغ میزد هی بوق می زد هی چراغ میزد بعد از سمت راست لایی می کشید. خاله ام هم که پایه ی زنگ زدن به پلیس!! به صد و ده تلفن کرد اونجا هم گفتند وصلتون می کنیم به پلیس راه، به اونجا مختصات خودمون و مشخصات اتوبوس و پلاکش رو گفتیم، سه دقیقه بعد، از این بنزهای سبز رنگ که درجاده ها بودند کمین کرده بود تا رد شد اون هم آژیر کشان دنبالش. خلاصه اتوبوس رو کنار کشید و آقا ما دلمون یک قیلی ویلی ای رفت و بل بل بل بل به راننده ی اتوبوس، من که خیلی خوشم اومد از پیگیری سریعی که انجام دادند! دستشون درست. مسجد جمکران به نظر من اگه آدم می خواد بره باید موقعی بره که دعای کمیلی، توسلی چیزی برگذار بشه اون موقع خیلی حال می ده. ولی اگه برنامه ای نباشه زیاد دلچسب نیست. مثلا من نشسته بودم داشتم ذکر سبوحٌ قٌدّوس ربنا و رب الملائکه و الروح که خیلی به این ذکر علاقه دارم رو می فرستادم یه دفعه ای یه آقایی اومد پیشم گفت:" ببخشید این نماز امام زمان چی جوریه!؟ ببخشید تو رکوع باید چی بگیم؟ قنوت داره؟ با وضو باید بخونیم؟" حالا مگه می فهمید؟ آخرش پاشدم یه دونه از این  برگه ها که نماز رو کامل توضیح داده بود رو دادم دستش گفتم :"اینجا نوشته!!" گفتم الانه که بگه ببخشید اقا من اصلا سواد ندارم!! باز دو دقیقه بعد "آقا ببخشید قبله همین وریه دیگه!!؟"

***

یه دعایی هست معروف به گنج العرش، که جالب اینجاست بر عکس همه دعا ها این دعا نصفی اش به زبان فارسیه. قسمتی از اون این هست:

 

... علیک یا رب و اسئلک بحق جبرائیل میکائیل اسرافیل عزرائیل و جمله فرشتگانی که تو را بدان نام خواندند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که آسمانها و زمین بدان نام ایستاده اند علیک یا رب و اسئلک بحق عرش و کرسی و لوح و قلم بدان نام ایستاده اند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر قرص خورشید نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که حاجیان ترا بدان نام خواندند علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر پر جبرائیل نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که بر خاتم سلیمان نوشته شده است علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که ابراهیم تو را بدان نام خواند و تو آتش نمرود را بر او سرد کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که اسحاق تو را بدان نام خواند و تو به فریاد او رسیدی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یعقوب تو را بدان نام خواند و تو یوسف را بدان رساندی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یوسف تو را بدان نام خواند اندر چاه و تو آن را رهانیدی و عزیز مصر گردانیدی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که سلیمان تو را بدان نام خواند و تو او را مملکت دادی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که نوح تو را بدان خواند و تو او را اجابت کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که یونس ترا بدان نام خواند و تو او را از ظلمت دریا و شکم ماهی نگاه داشتی و نجات دادی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که پیغمبران ترا بدان نام خواندند و دعای ایشان را اجابت کردی علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که هفت آسمان و زمین را بدان نام قائم و ساکن داری علیک یا رب و اسئلک بحق آن نام که اگر با آن خوانده شوی اجابت می کنی هر چیزی را.

 

کاشکی می شد می بردمت زیارت آقا کجا و من بی لیاقت امان از این هیاهو یا ضامن آهو.

پ.ن. انشاالله چند وقت دیگه وبلاگ رو به کلی پاک می کنیم. البته هنوز تو جلسه ی وبلاگیمون تصویب نشده. ببینیم چی میشه. تا هر چه خیر باشد همان انجام شود.

 

پیر هرات

نظرات 11 + ارسال نظر
پیر خمین پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:28 ب.ظ http://pire-harat.blogsky.com

- بابا بازار گلستان که تو محدوده ماست. باید ۵ شنبه ای وقتی که دعای کمیلی، توسلی چیزی برگذار باشه بری.(!!) اون موقع خیلی حال می ده.(!!؟؟؟)
ایشالا.. باسه علاقمندان یه تور می ذاریم( البته اگر به حد ظرفیت برسه.) بالاخره هم زیارته هم سیاحت!!؟؟...

مهدی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:14 ب.ظ

نوشته خیلی جالبی بود ببین چه قدر جالب بود که من بعد از این همه مدت تصمیم گرفتم یه نظر بذارم

رضا جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ق.ظ http://rezan.bravehost.com

Salam. Besyar site khubi daren. mowafagh bashi
az ma ham sar bezan

پیر صبا جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:42 ق.ظ

من همین جا و در حضور جمع مخالفت خودم رو با تعطیل شدن وبلاگ اعلام میکنم!

کورش جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:14 ق.ظ http://vulturek.blogsky.com/

باز خوبه خودت می دونی با ژانر مذهبی ای که می نویسی کسی تلنگر نمی خوره. کسانی که بالا منبر می رن همین رو هم نمی دونن.

[ بدون نام ] جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:29 ب.ظ

http://entefaze.persianblog.com/

محمد امین جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:22 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

سلام. فوضلی نباشه اقا تعطیل نکنید.چهارنفرید اگه هر کس هفته یه مطلب بده به هر کس می افتد ماهی یک بار. لازم هم نیست کامنت را بخوانید.ببخشید اگه جسارت شد.

پشوتن جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:36 ب.ظ

آقا هر جور راحتی بنویس...
من که خیلی با نوشته هات حال می کنم...
باید عرض کنم که هیچ حرفی رو الکی یا برای خوش اومدن کسی نمی زنم(قابل توجه پیر خمین)...

یا حق

پیام شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:46 ب.ظ http://insunset

۱.اقا هر گونه تور سیاحتی زیارتی ورزشی تفریحی فرهنگی هنری اجتماعی و غیره بذاری منم میام...
۲.خیلی دعای قشنگی بود حال کردم...
۳.حرمت پیر مغان بر همه کس واجب است
سرزده داخل مشو میکده حمام نیست...

حامد شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://mirror.blogsky.com

هزار ماشاءالله هم خوب جلب توجه میکنی و هم باریک بین هستی!!! اگر خواستی جایی بری افتخار بده و دو قدم هم با من راه بیای.

آرمان پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:36 ب.ظ

آقا ما نفر هفتمیم !!!‌منم ببر !
در ضمن منم در مورد هر گونه تور پایم . حاضرم در این زمینه کل هم بذارم !!!
از خدا سلامتیتو میخوایم حاجی جون (یعنی پیر جون !)

زت زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد