مناجات(نوایی از دل)

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت...

و اسمع دعایی اذا دعوتک و اسمع ندایی اذا نادیتک
....................................................................
حجاب چهره جان میشود ، غبار تنم
خوشا دمی که ازین چهره پرده برفکنم

ربنا...ربنا...ربنا...
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار  خداوندیش  کس  نتواند   که  به  جای  آورد
 
الحمد لله الذی وکلنی الیه فاکرمنی و لم یکلنی الی الناس فیهیلونی
(سپاس خداوندی را که مرا به خود وا می گذارد و گرامی ام می دارد و به مردم وا نمی گذارد تا خوارم گردانند.)

 پیر خمین

نظرات 3 + ارسال نظر
رسول یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:08 ب.ظ http://totanj.blogspot.com

سلام فقط این حدیث رو می گم تا بفهمی خدا چه قدر باحاله:
(اگر پشت کنندگان می دانستند من چه علاقه ای به آنها دارم از شوق می مردند) حدیث قدسی
به ما هم سر بزن

پیر هرات دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:05 ق.ظ http://pire-harat.blogsky.com

باز هم یاد آن حکایت موسی و کوه طور افتادم.

محمد امین دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:05 ق.ظ

سلام.خوشحال شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد