خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن
وقتی که دل آدم عاشق میشه، دیگه نمیشه کاریش کرد. کافیه که یک بار مزه عشق رو بچشه، دیگه مزه هیچ چیز دیگه ای رو نمیفهمه. عاشقی چیزیست که عوام ازش نام میبرن، اما اونهایی که اون رو بیشتر درک کردن، به اون میگن محبت...
*محبت، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمیبینی که آن کس که دوستش داری، اخلاق و رفتار تو را عوض کرده و تو مانند او شده ای؟ موالیان ما، ما را با محبت خود رنگ الهی میزنند.
*خداوند غیور است، اگر دل کسی در دام محبت جز او گرفتار شور، خدا یا عیوب او را آشکار میکند تا دل از آن برگیرد، یا حادثه ای میفرستد تا آن را از سر راهش بر دارد.
*دو نفر مومن که یکدیگر را دوست دارند، آن یک ایمانش افضل از دیگری است که محبتش به دیگری بیشتر است.
حرفهایی که در بالا نوشتم، سخنانی بود از مرحوم «حاج میرزا محمد اسمعیل خان احد دولابی»-رحمه الله علیه- که در کتاب سخنان ایشون گردآوری شده اند. چند باری هم توفیق داشتم که در زمان حیات ایشون به جلسه ای که در خانه ای برگذار میشد و صحبت میکردند برم. واقعا سخنانشون آرام کننده دل و جان و نوید دهنده هستند. خیلی زیبا.
پ.ن: عنوان مطلب زیادی زیاد بوده! Blogsky سانسورش کرده! حتما کاملش رو همه میدونید.
پیر صبا
سلام ... وبلاگ خوبی دارید...اگه مایل به تبادل لینک هستید به من خبر بدید
نمی کشم...
هیچ ملالی نیست....
خوب... دردودل خوبی بود...
سال تحصیلی هم بعد از سه ماه دیگه داره شروع میشه
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسامی باش
والا ما عاشق شدیم ولی اینکه مزه ی هیچ چیز دیگر و ... فکر می کنم یک خورده گنده باشد .
«موالیان ما، ما را با محبت خود رنگ الهی میزنند.»
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود ...
سخنان قصیری بود! استفاده کردیم!
این عنوان که خیلی زیباست. خیلیخیلی زیباست... و اما این جملات هم تا حدودی بهجا و درست هستند. موفق باشی.