یه چیز جالب که این چند وقته برام اتفاق افتاده تغییر نظرم درباره ی چند چیز بوده. مثلا یکی از همون ها بچه است! من قبلا از بچه های کوچیک خوشم نمی اومده و بچه دار شدن رو یک بدبختی بزرگ می دانستم! چون می دانستم که تربیت بچه از همون اول تا جوانی اش چه قدر طاقت فرساست! و مادر و پدر بچه هم باید از همه چیز خود بگذرند تا بتوانند به او رسیدگی کنند! مثلا من معتقد بودم ادم می تواند به جای اینکه این همه وقت روی بچه اش بگذارد (مخصوصا مادرها) به دنبال علوم و فنون یا هر چیزی که دلش می خواهد برود. من مادری را می شناسم که به خاطر به دنیا آوردن بچه اش مجبور شد تحصیلات خود را ادامه ندهد! و بعد که چی؟ تمام عمر و سرمایه ی خود را صرف فرزندانشان می کنند. و در آخر هم پیری. آیا این منصفانه است؟
ولی نمی دونم اخیرا چرا نظرم درباره ی بچه 180 درجه برعکس شده. من که تا همین چند وقت پیش از بچه های کوچیک خوشم نمی اومده حالا به آنها شدیدا علاقه مند شده ام!! و حالا فرزندان خوب را نور چشم والدین خود می دانم! ولی نمی دانم عامل این تحول چیست؟
***
زده ام فالی و فریادرسی می آید:
ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
پیران سخن ز تجربه گویند و گفتمت هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل، طلب از می فروش کن
در راه عشق وسوسه ی اهرمن بسیست پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
***
دیشب در مجلسی بودیم. می خواستم به کسی که مدام از همه کس ایراد می گرفت بگویم:
سخن بیهوده در حق کسان گفتن آسان است. بکوش تا راست گوی از راستان که از راستی ایشان کار تو راست آید.
(عجب سخن حکیمانه ای شد!! )
***
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا ما نیز هم به شعبده دستی بر آوریم
پیر هرات
سلام. خوشحالم که نظرت عوض شده. آخه داشتی نسل آدمها رو منقرض میکردی. شعر زیبایی هم انتخاب کردی. سخن بسیار حکیمانهای هم گفتی. ولی همیشه یه سری هستند که نمیفهمند آدم چی میگه و به کار خودشون ادامه میدهند. نظر بده. ایندفعه دیگه نترس. من نمیگم از نظرت خوشم نیومد. بلکه با کمال میل پذیرای نظراتت هستم. اصلا همین الان میگم: به به چه نظر زیبایی بود... عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
وادی عشق بسی دور و دراز است ولی ٬ طی شود جاده ی صد ساله به آهی گاهی. آخرش نفهمیدم این راه مینبر چیه؟ توضیح میدی؟
آقا این شعر رو انتخاب کردی یا واقعا تفعل زدی و انتخاب شد؟!
ای آقا !!!
احتمالا وقتت شده دیگه!
وقت بچه داری !!!!؟
سلام ...
علیک سلام ...
سلام
در این مورد اگه بخوایییم حرف بزنیم باید یه کتاب بنویسیم!! اما یه نکتهای که یه بنده خدای ره رفتهای همیشه به من میگه اینه که در مورد بچهدار شدن باید خیلی فکر کرد و شرایط رو سنجید و جوانب رو در نظر گرفت؛ حتی خیلی بیشتر از ازدواج!!
حالا شما هم خیلی عجله نکن! شاید بازم نظرت عوض بشه. وقت زیاده حالا!!
وای وای وای.. چه خوب که نظرت عوض شده ..من سه تا بچه گل دارم که بعضی وقتها ازشون مینویسم
چون حکیمانه بود سر در نیاوردم یا یه چیزی همین جوری گفتید خودتون هم سر در نمیارید؟؟؟
من با بچه ها هم که صحبت کردم گفتن از شما اولش خوششون نمی اومد ولی حالا میاد !