جمعه به صورت اتفاقی رفته بودیم یه جایی. با یه پسر هشت ساله آشنا شدم. می گفت من هیچ وقت از رو نمی رم!! هیچ وقت!! خلاصه ما هم که تو تیکه و این حرف ها کم نمی یاریم کلی خندوندیمش. کل روز با اون بودم. آخر سر که رفتش اول با خودم گفتم آخیش راحت شدم! ولی بعدش حالم گرفته شد! چون می دونستم اون دیدار، اولین و آخرین دیدار ما بود و ما هرگز همدیگر را نخواهیم دید!!
حالا اون یکی رو چی کارش کنم!؟ روانیه به تمام معنای کلمه! از یه طرف از دیوانه کاری هاش بدم میاد از یه طرف دیگه هم دلم می سوزه برای خودش چون یه بیماره و دست خودش نیست. بچه هم هست! دلم هم برای مادرش می سوزه. خوب باید تحمل کرد دیگه.
***
به قول مولوی:
نوبت کهنه فروشان در گذشت
نو فروشانیم و این بازار ماست:
یا علی مدد!
دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد
معتکف گشتم از این پس به در پیر مغان
که به یک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد
دل درویش به دست آر که از سر الست
پرده برداشته آگاه ز تقدیرم کرد
پیر میخانه بنازم که به سر پنجه ی خویش
فانیم کرده، عدم کرده و تسخیرم کرد
سری می زنیم به محفل حضرت دوست، که به قول شاعر:
ای دوست مرا خدمت پیری برسان
فریاد رسا به دستگیری برسان
ما زاده ی عشقیم و پسرخوانده ی جامیم
در مستی و جان بازی دلدار تمامیم
دلداده ی میخانه و قربانی شٌربیم
در بارگه پیر مغان پیر غلامیم
بی رنگ و نوائیم ولی بسته ی رنگیم
بی نام و نشانیم و همی در پی نامیم
از مدرسه مهجور و زمخلوق به کناریم
مطرود خرد پیشه و منفور عوامیم
با هستی و هستی طلبان پشت به پشتیم
با نیستی از روز ازل گام به گامیم
پ.ن. وعده ما، شنبه ها!
هوالهو
پیر هرات
بابا !تو هم که همش تو ژاندر پیر و محتسب و باده و این حرفا مینویسی ... داره تکراری می شه ها ...
ج.ر دیگه بنویس ٬مثل سابق. شایدم مثل بعضی شعرا عهد کردی که فقط در یک زمینه بنویسی و مطالب دیگرت را در آتش بسوزانی !
منظورت رو از اون یکی رو چیکارش کنم نفهمیدم ! روانی است و... کی رو می گی؟
سلام عزیز مهربون - من دوم شدم ! خدای مهربون یارت باشه
سلام دوست قدیمی. از نظری که برای مطلب جوانان ما دادی زیاد خوشم نیومد. امیدوارم دیدت نسبت به مسائل عمیقتر بشه.. جای طول و عرض زندگی رو هم اشتباه گفتی. ولی از اینا که بگذریم. مولانا خیلی کولاکه به شرطی که بفهمیم چی میگه... یه شعر داره : انسان: زین همرهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست. زی خلق پر شکایت گریان شدم ملول/ آن های و هوی و نعرهی مستانم آرزوست... دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست. گفتند یافت می نشود گشتهایم ما/ گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست. آره دوست من... به دنبال حقیقت بگرد و قبلیا رو ول کن. البته شاید همون قبلیا درست باشن...نمیدونم...
یا نور الله.....
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته.....
ببخشید کامنت قبلم که بدون پیام وارد شد از دست سیستم بلاگ اسکای بود ...!!
خلاصه که انشاالله همیشه موفق باشی...
توی کامنت پست قبل تو جواب یکی از بچه ها گفته بودی خودتو یه پیر ۷۰-۸۰ ساله می بینی.....
راستش من جایی شنیدم که پیر بودن یه معنی دیگه هم داره .....
اونم به کسی گفته می شه که تو عشق و عرفان به درجاتی رسیده باشی ...
حالا سن و سالش مهم نیست ....
شاد و مهدوی باشی مومن ......
علی یارت