در محضر لاهوتیان

1-       ای بابا! حالا کو تا عید تموم بشه ... چشم بهم گذاشتیم دیدیم 15 فروردینه! به نظر من که قبول نیست! اصلا من دیگه با شما بازی نمی کنم ...

 

2-       به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند

من از خوشباوری آنجا محبت جستجو کردم

 

3-       تو عید یه کتاب با نام راه نیرنگ رو می خوندم. یه نفر که قبلا عضو موساد بوده بیرون اومده و از جنایات و خاطرات خود از این سازمان نوشته. خیلی قشنگ بود. به شما هم پیشنهاد می کنم بخونیدش. به هر حال آدم باید دشمنش رو بشناسه. این خیلی مهمه. یه چیز جالب که تو کتاب بود این بود که موساد از سه چیز برای رسیدن به اهدافش استفاده می کنه: پول، سکس و مشروب. و بعد از تخلیه اطلاعاتی طرف سرش رو می بریدند. من مطئنم که شهادت احمد یاسین زیر سر این موساده! خدا لعنتشون کنه. چی جوری تونستن بر بدنی نحیف، که همیشه روی بیلچر زندگی میکرد موشک بفرستند ؟! جالب اینه که اولین سوالی که قبل از وارد شدن به موساد از طرف می پرسند اینه که که آیا حاظری برای حفظ کشورت اسراییل یک آدم رو بکشی؟

 


 

4-       باز هم تو عید یه کتابی رو نگاه می کردم با نام در محضر لاهوتیان . ولی فصل اولش رو که خوندم یکی از فامیل هامون اومد کتاب رو باز کرد و یه قسمتیش رو خوند گفتش خیلی قشنگه بعدا برات میارم. نمی تونم ولش کنم. مرسی. خوب، والا چی بگیم دیگه؟!  این کتاب درباره زندگی ، کرامات و خاطراتی از مرحوم آقای مجتهدی که توسط یکی از شاگردانشون نوشته شده می باشد. آقای مجتهدی یکی از عرفایی بودند که واقعا از خودشون چیزی نداشتند. یعنی دربست در اختیار دستورات امام زمان بودند. این کتاب رو هم به شما دوستان پیشنهاد می کنم بخونید. شاید بعدا یکی از داستان های قشنگشو اینجا بنویسم. البته اگه به دست خودم برسه...

 

با تشکر

پیر هرات

 

هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید

1- نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد                     عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

 

به نظر من  که امسال خیلی سال خوبیه، امیدوارم که اتفاق های جالب و هیجان انگیز و البته خوشایندی برامون اتفاق بیفته. نظر شما چیه؟ مشتاقم که بشنوم...

ولی حیف که ایام تعطیلی نوروز هم دارن تموم میشن ، و دوباره باید برم مدرسه، اونم چی مدرسه ای که توش نظام آموزش غلط ایرانی حکم فرماست.

 

2- چند وقت پیش قبل از اذان ظهر که تلویزیون روشن بود و تلاوت قرآن پخش میشد، چند تا آیه نظرمو جلب کرد:

«و لا تمش فی الارض مرحا. انک لن تخرق الراض. و لن تبلغ الجبال طولا»

«در زمین با غرور راه مرو. که تو نمیتوانی زمین را بشکافی. و بلندی قامتت به باندی کوه ها نخواهد رسید»

 

3- روز جمعه همین هفته، با خانواده رفتیم کرج برای دیدن یکی از فامیلها. اونجا با بچه های اونها رفتیم به یه باشگاه بیلیارد. من که تا اون موقع بازی نکرده بودم و برای اولین بار همونجا دستم به چوب بیلیارد خورد، و بازی کردم. به نظر من که خیلی ورزش جالبیه. درسته که مثل شطرنج تحرک زیادی نداره ولی باید فکرت رو به کار بندازی. برای من که خیلی جالب بود

 

4- درسته که ما پیر صبا و پیر هراتیم(!!!) ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید(!!!) .ولی هنوز یه 6، 7 سالی از موقعی که سنمون 2 رقمی شده نمیگذره ...............................................................!

 

با تشکر

پیر صبا

درد دل

دخترک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن.

مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید.

سپس دخترک فریاد زد: خدایا با من حرف بزن.

رعد در آسمان پیچید، ولی دخترک گوش نداد.

دخترک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت: خدایا بگزار ببینمت.

ستاره ای درخشید ولی دخترک توجه نکرد.

دخترک فریاد زد: خدایا به من معجزه ای نشان بده.

و یک زندگی متولد شد، اما دخترک نفهمید.

دخترک با نا امیدی گریست.

خدایا با من در ارتباط باش. بگزار بدانم اینجایی.

و خدا پایین آمد و دختر را لمس کرد.

... ولی دخترک پروانه را کنار زد و رفت.

 

سلام

 

میبخشید که دو تا مطلب جدا از هم رو یکجا دادم...

میبخشید که مدت مدیدیه که نیستم و مطلب هم نمیدم و فقط اسمم در گوشه قالب داره خاک میخوره...

خوب این چند تا دلیل داره ... اول این که موقع امتحانها بود و خودتون که میدونید... بعدش هم که ما یه اشتراک اینترنت داشتیم که بهش میگفتیم نامحدود ولی از شانس من، دیگه از وسطهای امتحانها دیگه وصل نمیشد و من هم حالشو نداشتم که یه کارت اینترنت بخرم، ... و  جمعه قبل از عید هم که رفتیم به مسافرت و جای شما خالی موقع تحویل سال هم همونجا بودیم...

خلاصه... حدود ساعت 9 – 10 شب دوشنبه بود که رسیدیم تهران و سرم رو با "جک و لوبیای سحر آمیز"  گرم کردم ، تا امروز که یه بار دیگه این اینترنتمون رو امتحان کردم و خدا رو شکر دیگه با من راه اومد و وصل شد.

 

خدا روز بد بهتون نده!! 15 تا ایمیل تو Hotmail و 16 تا هم تو Yahoo  برام اومده بود و تازه با کلی مطلب تازه و قشنگ از پیر هرات خودمون روبرو شدم که اگه نظر ها و وب لاگهای دیگه رو هم حساب کنی و فارومها رو هم بزاری روش میشه خدادتا و دیگه اگه خیلی خوش انصاف باشی کم کم یه 2 ساعتی طول میکشیه تا به همشون برسم و تازه یه چیزی هم یادم رفت:

"هر روزتان نورورز ، نوروزتان پیروز ، سال نوتون مبارک"

 

با تشکر

پیر صبا