عرفان واقعی کجاست ؟!

الله... الله...

چه اسم قشنگی است.

این همان نامی است که لرزه بر اندام شیاطین می  انداخت.

این همان نامی است که اشک را از چشمان پیامبران جاری می ساخت.

این همان ذکری است که تمام موجودات با کسانیکه که آنرا می خواندند همخوانی می کرد.

و این همان ذکری است که درویشان زیادی آن را شب ها و روز ها می خواندند.

 

مردان دستانشان را به هم زنجیر کرده و یک دایره بزرگی را تشکیل داده بودند. زنان هم با لباس های محلی خود چند قدم آنورتر به سماع می پرداختند. مرشدان هم با دف های بزرگی به مجلس شور می دادند. و هر بار که ذکر الله را می گفتند مردان دستانشان را با هم بالا می برده و با الله بعدی دستانشان را پایین می آوردند. به طوری که الله اول را بلند و الله بعدی را کوتاه می گفتند.

 

در مجلسی دیگر که همه با هم همین ذکر را در اتاقی کمتر از ده در ده متر می خواندند نیز زنان و مردان از حالت عادی خود خارج می شده و به سماع می پرداختند. اگر دقت می کردی می توانستی زنانی را ببینی که بیهوش روی زمین افتاده اند و مردانی را نیز که با آهنگ الله الله سحر شده اند.

 

مجلس اول قسمتی از مجالس فرقه نوربخشیه بود. موسس این فرقه دکتر نوربخش می باشد که با نهایت تاثر و تاسف باید گفت که این شخص فردی فاسق و کافر می باشد. ولی گویند استاد وی فرد خوبی بوده است. فعالین این فرقه هم اکنون در خارج از کشور می باشند که مجالس آنها بیشتر در کشور انگلیس بر پا می شود. قصه دکتر نوربخش بسیار طولانی است. او با یکی از مریدان زنش ارتباط نا مشروع برقرار کرده و با هیبنوتیزم شخصیت آن فرد را دگرگون ساخت و منجر به خودکشی آن دختر بیچاره شد. مصاحبه ی ویدیویی ای که با خانواده آن دختر ترتیب داده شده بود را دیدم. خیلی اسف بار بود. خواهرش با قیافه ای شکسته می گفت :

<من دیگه تمام اعتقاداتم رو از دست دادم... به خدا این شیخ و شیخ بازی ها دروغه... خواهرم می گفت که دکتر نوربخش به من گفته بود که از همون اولین باری که وارد خانقاه شدم برات نقشه کشیده بودم. او در چایی خواهرم lsd می ریخت. یک بار به اون پیشنهاد (...) کار را داد ولی اون قبول نکرد بعدش هم دکتر نوربخش گفت من یه جوون بیست سالم تو چشم های من نگاه کن می گفت وقتی تو چشای سیاه و بزرگش نگاه کردم دیگه هیچی یادم نمی یاد. اون همیشه بهش حمله می برد یه بار اومد پیش دکتر و گفت من دیگه شخصیت ام رو از دست دادم دارم میمیرم بعد دکتر نور بخش گفته که داری به لقاءالله نزدیک می شی!! یه روزی دکتر برای کنفرنس عرفان به لندن رفت وقتی برگشت گفت من اونجا حقیقت رو نگفتم. عرفان واقعی اصلا به اسلام ربط نداره و قبل از اسلام وجود داشته! حضرت محمد هر جا میرفته همه چیزو غارت میکرده و دختر ها رو (...) و حضرت علی هم (...) هر کس می خواد حاجت بگیره همین چند رکعت نمازاشو بخونه تموم شه بره ... >

مجلس دوم هم قسمتی از مجلس یکی از فرقه های خاکسار بود.

 

هشت سال پیش در خانه ما هر چند وقت یک بار مجالس ذکری برپا بود... مجالس مخصوصی که در آنجا تمام چراغ ها را خاموش می کردند و فردی بنام محمود ش. توسل خاصی را به پنج تن پیدا می کرد. با ذکرهای معروف الله الله ... یا محمد یا محمد و ... که با سینه زنی همراه بود. مثلا یادمه یه باری که به مجلس به اوج رسیده بود یک دفعه یه نور بزرگی روی دیوار ظاهر شد و زن هایی که آن نزدیکی بودند  خودشان را روی آن می انداختند و جیغ می کشیدند. پدرم هم تا دید که این اتفاقات دارد می افتد مجلس را برای همیشه قطع کرد چون می گفت کم کم داشت یک سری انحرافاتی در بین افراد ایجاد می شد و کسانی هم با سوءاتفاده از این مجالس خیال می کردند که مکاشفه هایی انجام داده اند.

 

حال، به نظر شما عرفان واقعی کجاست ؟!

(من تا جواب درست حسابی نشنوم عمرا مطلب بعدی رو بدم)
 

با تشکر

پیر هرات

نظرات 6 + ارسال نظر
یاسر شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:20 ب.ظ http://manofereshte.blogsky.com

به ته قلب خودت نگاه کن ... عرفان واقعی همون جاست ... هروقت اسم آقاتو شنیدی و اشک توی چشات حلقه زد و تموم وجودت لبریز از خواهش شد ، بدون که عارفی .. اما آیا عامل به عرفانت هستی یا نه اینو دیگه باید ثابت کنی...

پاسخ پیر صبا ایضا

سمانه شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:20 ب.ظ http://ali82nademi.persianblog.com

kheili khoshamm oomadd matalebe jalebii neveshtyyy hatman mikhoonesh

نظر لطفتونه!
ولی اگه بیاین تو بحث شرکت کنید ممنون تر می شیم!

پیر صبا شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:37 ب.ظ

اول باید بدونیم معنی عرفان چیه... آره شاید نشه تعریف حقیقی ازش یاد کرد...

ولی به نظر من اون چیزی که عالم باید از اون پر بشه عشقه...
یعنی هر وقت در یه دشت یه گل زیبایی دیدی یا در صحرایی ماری دیدی که داره به زیبایی و نظم خاصی میخزه... یا اگه عصر ها آواز پرنده ها رو شنیدی و هر چیز قشنگ دیگه ای رو دیدی و به وجد اومدی و در همون لحظه به بزرگی خدا رسیدی... این همون چیزیه که من و تو برای اون خلق شدیم

من خودم لذت همه این چیز ها که میگم رو درک کردم... عضق یعنی همین

زندگی زیباست ای زیبا پسند ** زنده اندیشان به زیبایی رسند

پیر صبا

می گویند روزی مولانا و شاگردانش داشتند از بازار مس گران رد می شدند با همان آهنگ تلق و تلوق به هم خوردن مس ها به وجد می آیند و با شاگردان به ذکر و سماع می پردازند!
(سماع در عرفان به معنای رقص است)
به وجد آمدن و سماع هم خودش کلی جای بحث داره!
که اصلا درسته یا غلطه!
البته من جوابش رو می دونم ها! از یه نفر پرسیدم! خیلی بحث باحالیه! ایشالا سر فرصت به این هم می پردازیم! الان زوده!

منصور شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ب.ظ http://toranj.blogsky.com

نطر دادم نیومد...حضوری میگم

میومدید همین جا می گفتید دیگران هم فیض ببرند!!
حضوری وقت نمی شه ها!!

آوای من شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:29 ب.ظ http://avayeman.blogsky.com

سلام. والله ما که اهل عرفان الله نیستیم و کماکان تو شناخت خودمونهم موندیم. فقط همین رو می‌گم که حضرت موسی از خدا این دعا رو داشت: خدای به من شرح صدر(پر ظرفیت بودن) عطا فرما و و کارمرا آسان گردان و عقده را از زبانم بگشا تا تو را بسیار بستاییم و ذکر کنیم ؛ برضاک یا الله.

مهدی سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:24 ب.ظ http://bun-bast.blogsky.com

سلام.
الله نامیست که در زمان حال هم بر تن همه لرزه میندازه...
منظورت رو از عرفان واقعی کجاست متوجه نشدم.
حالا کوتاه بیا مطلبت رو عوض کن...
سبز باشی بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد