شوخی با وصیت نامه

 
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم !

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک‌کاری کنند !

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است !

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم !

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید بر قبر من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

روی قبر و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست !!

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید!

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند !

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم !

به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم !

چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای جسدم باشد !

***

سلام! خسته نباشید! چه قدر این راه ها شلوغ بود. ما هم مثل همیشه سه چهار تا ماشین شدیم و رفتیم شمال. موقع رفت فقط 10 ساعت تو ماشین بودیم!! ما هر موقع میایم دسته جمعی بریم نمی دونم چرا این جوری میشه! دو بار قصد کردیم بر گردیم ولی دیگه راه رو ادامه دادیم!

یکی از فامیلامون می گفت:

"بله دیگه! این شمال هم خاطره است! مشهد چهل ساعته هم خاطره است (!!)  "

آخه یه بار هم ده بیست نفره می خواستیم بریم مشهد وسط بیابون گیر کردیم! اون هم سی ساعت! اگه حالی بود شاید در مورد این هم بنویسم!

 

راستی: من یه Banner  بالای صفحه دارم نمی دونم تو کدوم سایت عکس رو upload کنم! آخه بلاگ اسکای سرورهای free رو دیگه قبول نمی کنه!

 

با تشکر

پیر هرات

منزل شعرا


لابد برای شما پیش آمده که به دوستی زنگ بزنید و از آن طرف سیم ٫پیامگیر یا پاسخ گوی اتوماتیک برایتان یک قطعه موسیقی بنوازد یا شعری زمزمه کند.

بین ایرانیان با ذوق هستند کسانی که به جای دو کلمه خشک و خالی ٫ عدم حضور خود را با کلام منظوم در تلفن اعلام می کنند.

یکی از همین جماعت از دوست خود که شاعری طناز (طنز پرداز!) است در خواست کرده بود برایش یک دو بیتی بسازد تا روی دستگاه ضبط کند.

ایشان هم ساخته اند:

شرمنده از آنم که نباشم به سرایم        تـــا بــا تـــو سلامـــی و علیکـــی بنمایـــم

گر لطف کنی نمره و پیغام گـــذاری         پاسخ دهم ای دوست به محضی که بیایم

اما کار به اینجا ختم پیدا نمی کند. درخواست دوست ٫ راهنمای ذهن شاعر میشود که سری بزند به خانه شعرای پیشین و بیندیشد که اگر حافظ و خیام و فردوسی و دیگران در عصر Answering Machine زندگی می کردند چه کلامی روی این ماشین می گذاشتند.

و این است حاصل آن تفرس:

در منزل حافظ

رفته ام بیرون من از کاشانه خود ٫ غم مخور     تا مگر بینم رخ جانانه خود ٫ غــم مخور

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگـــذاری پیــام      آن زمان کو بازگردد خانه خود٫غم مخور

در منزل سعدی

از آوای دل انگیــز تـــو مستــم         نباشم خانه و شرمنده استــم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ          فلک گر فرصتی دادی به دستم

در منزل خیام

این چرخ فلــک عمر مـرا داد به باد       ممنــون تو ام که کرده ای از ما یـــاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش        آیم چو به خانه ٫ پاسخت خواهم داد

در منزل فردوسی

نمی باشــــم امــروز انــدر سرای          که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب           چو فــردا برآید بلند آفتـــــــاب

در منزل مولانا

بهر سماع از خانه ام٫رفتم برون رقصان شــوم  

                                          شوری برانگیزم به پا٫خندان شوم٫شادان شوم

بر گو به من پیغام خود٫ هم نمره و هم نام خود

                                           فردا تو را پاسخ دهم٫ جان تــو را قــربان شـوم

در منزل منوچهری دامغانی:

از شرم به رنگ باده باشد رویم             در خانه نباشم که سلامی گویــم

بگذاری اگر پیام٫ پاسخ دهمـت             زان پیش که همچو برف گردد مویم

در منزل بابا طاهر عریان:

تلیفون کرده ای جانم به فدایت           الهی مـــو به قـــربان صدایت

چو از صــــحرا بیایم٫ نازنینـــــم            فرستـم پاسخی از دل برایت


* راستی فردا اگه امام رضا بطلبه میریم شمال!
با تشکر
پیر هرات

انک لعلی خلق عظیم

محمد(ص):

 

-          با تانی و وقار راه میرفت و لیکن قدم ها را به روش متبکران بر نمیداشت.

-          چشمان حقیقت بین او همیشه بزیر بود و نظرش به سوی زمین.

-          هر که را میدید در سلام کردن پیشی میگرفت، حزن و اندوهی عمیق در قیافه اش ظاهر و همیشه متفکر بود و اندیشه میکرد.

-          کمتر سخن میگفت، گفتارش با لفظ اندک و معنی بسیار بود.

-          خوش خوی و کریم النفس بود چنانکه قرآن دربارهاش میگوید : "تو دارای خلقی بزرگ هستی."

-          اشاراتش به دست بود نه به ایماء و اشاره و ابرو.

-          خندیدنش تبسم بود و صدایش را به قهقهه بلند نمیکرد.

-          با هر کس به اندازه درک و فهم و عقلش سخن میگفت.

-          در مجلس جای مخصوصی نمینشست و چون وارد جمعی میشد، هر جا که خالی بود مینشست.

-          با هر کس که مینشست تا او اراده برخاستن نمیکرد، برنمیخاست.

-          بر روی زمین مینشست و طعام میخورد، بر زمین میخابید.

-          هدیه را قبول میکرد اگر یک جرعه شیر بود و دیگران را به هدیه دادن ترغیب میکرد.

-          قسم نمیخورد و بر روی مردم خیره نگاه نمیکرد.

-          هر چه بر سفره حاضر بود تناول میکرد ، با یاران صحبت میکرد و دلجویی مینمود.

 

 

. . .    «انک لعلی خلق عظیم»

با تشکر
پیر صبا